آرام و دلگیر از غبار و دود می رفت
	از کوچه های تنگ و وهم آلود می رفت
	دنبال دل می گشت اما دست خالی ...
	با سینه ای سرشار از کمبود می رفت
	از دست ما خیری ندید و دل شکسته
	مانند ابری تیره پر غم بود می رفت
	تارف نکردیمش بماند لحظه ای را...
	دیر آمده بود و وَ لیکن زود می رفت
	هیهات بر ما و کویر چشم هامان
	گم می شدو یکباره مثل رود می رفت
	می خواست ما لب تر کنیم آخربماند
	غمگین تر از هر لحظه ی بدرود می رفت
	می رفت تنها باشد و تنها بمیرد ...
	در انتظار لحظه ی موعود می رفت
	م- شوریده 4/5/1390 سید مهدی نزادهاشمی
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/5/6   در ساعت   :    18:45:19
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1160
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.