آرام و دلگیر از غبار و دود می رفت
از کوچه های تنگ و وهم آلود می رفت
دنبال دل می گشت اما دست خالی ...
با سینه ای سرشار از کمبود می رفت
از دست ما خیری ندید و دل شکسته
مانند ابری تیره پر غم بود می رفت
تارف نکردیمش بماند لحظه ای را...
دیر آمده بود و وَ لیکن زود می رفت
هیهات بر ما و کویر چشم هامان
گم می شدو یکباره مثل رود می رفت
می خواست ما لب تر کنیم آخربماند
غمگین تر از هر لحظه ی بدرود می رفت
می رفت تنها باشد و تنها بمیرد ...
در انتظار لحظه ی موعود می رفت
م- شوریده 4/5/1390 سید مهدی نزادهاشمی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/6 در ساعت : 18:45:19
| تعداد مشاهده این شعر :
1126
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.