پشت بر آفتاب خیمه زدیم / سایه مان پیش پایمان افتاد ...
نزول این شعر، سالها پیش با الهام از این دوبیتی بود که شاعرش را نمی شناختم.
«کربلا بود و آسمان نیلی / خورد بر روی کودکان سیلی / کم کم از یادمان مصیبت رفت / کربلا شد دو روز تعطیلی ... »
چند وقت پیش به سرم زد تا درباره شاعر این دو بیتی تحقیق کنم. در یک جستجوی اینترنتی متوجه شدم که در سایت ها و وبلاگها نام سه نفر پای این شعر خورده ! درواقع این دوبیتی سه تا صاحب پیدا کرده!
من اما فکر می کنم شاعر اصلی شعر، آقای حسن باقری باشد که ظاهرا سال 85 بر اثر تصادف فوت کرده و یکی از دوستانش که در انجمن شعر با او و شنونده ی شعرهای او بوده این دوبیتی را در کنار چند شعر دیگر از آن مرحوم آورده.
فکرم درگیر شده به این همه صداقت و امانت داری آن دو نفر دیگر! ...
قرن ها پیش ... ظهر عاشورا
"کربلا بود و آسمان نیلی"
سر خورشید رفت بر نیزه
"خورد بر روی کودکان سیلی"
عده ای نارسیده برگشتند
همه جا بوی «اشعری» می داد
بوی گندیدگی می آمد از
مغز این قاتلان قابیلی !
بازوان رشید عباس و
هیبت پرتوان اکبر بود
که خنک کرد قلب مولا را
از تب صلح های تحمیلی ...
***
قرن ها بعد ... ما بزرگ شدیم
رنگمان تابع «تمدن» شد!
ظرف «وجدان» مان پر از خالی!
روح «اصلاح»مان پر از خیلی !
پشت بر آفتاب خیمه زدیم
سایه مان پیش پایمان افتاد...
چرخ خوردیم توی تاریکی
گرد میدان «هردمی بیلی» !!
روز و شبهای عمر از پی ِ هم
رفت و شد شسته رُفته غیرتمان
«کم کم از یادمان مصیبت رفت
کربلا شد دو روز تعطیلی ...»
صدق؟ مردانگی؟ مروّت؟ ... نیست!
عدل؟ انصاف؟ ... این کجا؟ آن کو؟
همه ی مهرها و امضاها
پای پرونده های فامیلی !
ظهر دیروز ... خاک و خون و عطش
صبح امروز ... شیر و نسکافه !
شب فردا چه می شود؟؟ ... مهدی!
« التماس ظهور تعجیلی» ...
فاطمه معین زاده - ۲۲ / ۱۰ / ۸۶