عمو آب
ازآب مزن حرف و مجوآب ومگو آب
شرمنده کسی می شود از گفتن : کوآب؟
امروز دل سنگ صبور است پر از آه
امروز رسیده است بهم سنگ و سبو آب
امروز چنان بر جگرش می زند آتش
طفلی که صدا می زند از خیمه : عمو ! آب!!!
تا داد کمی فرصت ایثار بر او دست
افشاند سرودست وخجل گشت ازاو آب
در کرب وبلا سنگد لی پای گرفتست
در کرب و بلا آه گره خورده عد و، آب
آیا مگر از حرمتش آگاه نبودند
بستند به روی گل زهرا ز چه رو آب
حک خورده به لبهای ترک خورده اطفال
در سینه ما تیر غمت رفت فرو آب!!
بی یاد شهیدان بخون خفته تاریخ
حاشا که بغفلت برسانی به گلو آب
انروز عطش بود در آن دشت بلا خیز
امروز روان است بر او از همه سو آب
تبریز- شهودی –عاشورای 1392
تاریخ ارسال :
1392/8/23 در ساعت : 11:30:20
| تعداد مشاهده این شعر :
909
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.