حتی کلاغ از شانه هایم واهمه دارد .......مثل مترسک های کهنه نفرانگیزم (بی خوابی نیمه شب)
امشب هوس کردم که از دنیا بپرهیزم
کو پیک نابی تا که از فکر تو بگریزم
یا نه طناب دار می خواهم بجای آن...
تصمیم دارم دردهایم را بیاویزم
شاید تو می خواهی که من شاداب تر باشم ...
اما من از خون دل و اندوه لبریزم
سر سبزیم را بادهای هرزه خشکانده
امشب فقط تکرار در تکرار پاییزم
حتی کلاغ از شانه هایم واهمه دارد ...
مثل مترسکهای کهنه نفرت انگیزم
محض رضای خاطر فرهاد ها آخر
رفتم بدان شیرین من با آنکه پرویزم
شاید بدانی لحظه های مرگ یعنی چه ...
وقتی من امشب خون خود را ساده می ریزم
فردا چه خواهی کرد باور کن نمی دانم....
وقتی نمی بینی که صبح از خواب برخیزم
م- شوریده 1/5/1390 سید مهدی نزادهاشمی سبزوار
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/2 در ساعت : 1:18:38
| تعداد مشاهده این شعر :
1244
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.