به نام خداوند آه های جانسوز
از امروز انشاالله اگر عمری باشد و اتفاقی دگرگون کننده نیفتد، عاشورایی مینویسم تا پایان دهه ی اندوه. ( nader-ghafel.blogfa.com )
هرچند که ذره ای هم واقعه کربلا را غیر سیاسی نمیدانم و تمامش را عبرتی اجتماعی و ولایی میپندارم ولی تا چند روز، بگذارید بعضی ها از شر زبان سرخم راحت باشند که فعلا میخواهم به کربلا از جنبه احساسیش بنگرم انشاالله.
حضرت ابوالفضل(ع) متفاوت ترین انسان روی زمین برای من است... تاکید میکنم متفاوت ترین.
این است که با قصیده ای عباسی(ع) می آغازم این مسیری را که در حد و اندازه اش البته نیستم.
قبل از آن پیشنهاد یکی از دوستان(خانم جعفری -وبلاگ نقد آزاد-)به مطالعه کتاب "کربلا مبارزه با پوچی های استاد طاهر زاده" را خدمت شمایان هم عرض می کنم که در نوع خودش محشر است این کتاب.
و اما بعد:
شکرجان داد و تنش گرم به خیمه نرسید...
ماه روئی که دل از یوسف کنعان برده است
زَهره از بند دل لشکر عُدوان برده است
شاه مردی که سَرِ بازیِ شطرنج وفا
گوی و میدان سَرِ سَربازی جانان برده است
آب، رویش که ندیده است، لبش پیشکشش
آبرو از رخ و آب و لب و باران برده است
این که خون نیست همه سرخی شرم است درآب
که چرا دست پر از آبله در آن برده است!
لشکری را که بیانداخته دستانش را
دست انداخته و مشک به دندان برده است
نیزه و تیر و سنان کم شده در خیمه مگر؟
که به چشم و تن خود حضرت قرآن(ع) برده است!
شکرجان داد و تنش گرم به خیمه نرسید
جان سالم به در از شرم یتیمان برده است
*****
بگذارید که من بگذرم از این روضه
که دگر کار مرا بغض به پایان برده است
یوسف خون خدا! تا شده یعقوب تو تا
تن صد چاک تو را از کف میدان برده است
مجتبی نادری طاهری