قربانِ آن شهیدِ بلی گفتۀ الست
وز بادۀ طهورِ محبت همیشه مست
قربانِ آن غریب که کُشتند و بعد از آن
گفتند با وضو و تقرب، مبارک است
صد پاره شد جگر ز عطش، لیک آن چه ماند
آن هم ز داغ اکبر و اصغر ز هم گسست
گاهی برای تسلیت دختری عزیز
گاهی برای بوسه به روی پسر، نشست
با خون نوشت یک سند از غربت حسین
تیری که دوخت حنجرِ شش ماهه را به دست
در قتلگاه گوشۀ چشمش به خیمه بود
اما به روی نی ز خجالت دو دیده بست
گر استخوان به سینۀ او جا گذاشت شمر
آن هم به زیرِ سُمِ ستور عدو شکست
اطفال خیمه غوطه ور تشنگی ، ولی
شد در فرات، گرمِ شنا پَستِ ری پرست
اردیبهشت 1391، جمادی الثانی 1433