حال من را نپرس بی حالم
خسته و دلشکسته مینالم
صبح و شب دلفکار و افسرده
زنده ام ظاهرا ولی مرده
از همه رانده و زمینگیرم
بر ستونهای نفس زنجیرم
سوختم از نگاه مردم شهر
کوس رسواییم رسیده به دهر
پاک دیوانه گشتم ای معبود
بی تو ماندن در این دیار چه سود؟
دیر کردی چرا نمی آیی؟
چه کنم بی تو ای تماشایی؟
عمری از تو شنیدم و خواندم
عطر یادت به سینه افشاندم
جمعه ها را نگو که بی سرو پا
میدوم از پی تو ای مولا
بارها شد مرا جواب کنی
خانه خاطرم خراب کنی
بارها شد مرا ادب کردی
بر من ای مهربان غضب کردی
من فدای تمام احوالت
خنده ات گریه ات سیه خالت
من فدای صبوریت مولا
مردم از هجر و دوریت مولا
یا ابا صالح از تو استمداد
جرم وعصیان دوباره گشت زیاد
ما خجالت ز روی توداریم
همه از هجر توست بیماریم
رفته اخلاق از میان بشر
ای مسافر بیا دگر ز سفر
مرهم زخمهای خسته دلان
العجل الامان امام زمان
سروده سید جمال الدین شهرزاد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/4/31 در ساعت : 20:19:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1211
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.