ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شعر بی شعور بچه ی مرّیخ (سیری در مطبوعات)

 

شب، کمی شبزده است !

و من اینجا تنها...

بر لب ساحل شبرنگِ کویر،

آسمان، شبزده و رنگارنگ،

دور از <<شهر فرنگ>> !

کَمَکی دلگیرم...

وازاین ریگ که در کفش گُشادم رفته،

و از این کفشِ مشجّر سیرم...!

با خودم می گویم:

شهرکِ بالادست،

شهرِ لالائی هاست.

قفسِ ماهی هاست...!

فصل دمپائی هاست!

بوی پای کفش ها را، بی محل باید شد!

کفش ها را، بی خیال!

رختها را، کندَم...

توی دریا کفشها را... بی خیالی طی کن!

...رخت را باید کَند.

کفش ها را باید، بندهاشان گِرِهی محکم داد،

دَورِ سر باید، دو سه باری چرخاند...

و وِلش باید کرد!

بِدَوَد تا سرِ خط.

تا بخوابد لبِ سیم احساس.

وبگیرد آرام، روی <<سیم تلفن>>...

یا کمی بالاتر، روی یک تیرِ چراغِ وسواس!

آویزان،

...در نوسان!

:

کفش ها را کندَم.

رخت ها را نیز...!

و پریدم،

بی لُنگ ولباس...!!!،

توی دریاچه ی جُلبک زده <<فرهنگِ بشر>>، توی دریای <<خبر>>؛

پرتوِ تابش سرما زده ی<<گوتِنبرگ>>!

نسخه های سُربی...

پاره های دستی!

جدولِ برنامه...

دو سه تا خرنامه...!!!

کُنجِ دالانکِ سردر گُمِ <<نِت>>!

 روزنامه ،  شب نامه ...

همه را زیر و زبر می کردم...

پدرم کاش شنا کردن را، یادِ این طفل صغیرش می داد...!

دل به دریا زده ام...

حرفی نیست.

اردکانی! می گویم : باکی نیست!، ترسی نیست،

من شنا یاد ندارم، از روزِ اَزَل...

وچنین بی پروا،

یک تیوبِ پُرِ باد،

میزنم زیر بغل!

دل به دریا زده ام.

دریا هست ، خشکی نیست!

آبی هست ، خوابی نیست.

اشکی هست ،رشکی نیست.

...مُشکی هست، مُشتی نیست.

کفشها را بی خیال!

چشم ها را بَرهم زَن!

و بِپَر پشتِ سرم!

نه!... از موج نترس، از تلاطُم نَهَراس!

موج گاهی خوب است...

که ورق می زند این پیکِ <<خبر نامه>> ی وَهم؛

و کفی ازسرِ نقد، روی دریا سرِپا می دارد؛

گاهَکی از سرِ ذوق، گاهَکی از سرِ وجد.

وانگهی گاهگهی از سرِ خشم!

ورقِ اوّل یا دوّم...

یا که شاید سوّم یا آخر...

سرِ دستِ رگِ تنهائی دستانِ "امیر" که "فراهانی" بود...

<<اتّفاقیّه>>ای از<<ماوَقَعِ>> تاریخ است.

ورق بعدی نقطه سرِ خط.

ورقی << رسمی >> شد!

از برای << دولت >>!

بعد << مشکوة حَضَر>> یا که << مرآت سفر>> یا که << شَرَف >>؛

بعد از آن هم << اختر>>... بیست و سه سال...!

وسپس << قانون >>، از پی آن << حبل متین >>؛

پس از آن "سید جمال اسدآبادی" ،

<<عروة الوثقی>> را، سر انگشت گرفت...!

<<حکمت>> و <<پرورش>> آمد بعداً...

<<ملّتی>> از پس آن،

در پِی اش زود رسید سر به هوا <<خلاصه ی حادثه ها>>...!

بعد از آن <<ایران>> امّا <<سلطانی>>...!!!

ویکی دیگر که <<علمی>> نامش بود!

دیگری هم <<مرّیخ>> ، که نظامیتر بود!

تا که "میرزای جهانگیر" همان شیرازی،

باد تندی در <<صور اسرافیل>> انداخت!

بعد از آن هم "مَلِک شاعرها"

باخود آورد <<بهار>>...

"اشرف الدین سیّد" رفت و آورد << نسیمی ز شمال >> !

تا که تقسیمِ <<مساوات>> کنند!!!

پس از آن خنده <<طلوع>> ی نو کرد، بر لب "عبدالحمید خانِ معین السّلطنة"

وعجیب است که "لوئی نُرمان"

به زبان پاریس...!!! بر خلاف پارسی!

یکی آورد که نامش <<وطن>> ایران شد!!!

زنِ میرزا حسن خان کمالی امّا،

نوبَرَش را آورد...

نام آن <<دانش>> بود...خاله زَنَکی...!

مزّه اش کشمش بود!! ... امّا اَلکی...!

باز نقطه سرِخط.

................

آنچه می بینید اکنون اینجا، چه نیازی به بیان؟!...

می پرم از سرِ آن؛

میروم شهر فرنگ، زِبر و زرنگ،

تا <<لوموند>>ی که لَوَند است هنوز؛

که تهِ کوچه ی "پیک پو" پشه بند است هنوز!!!

که دوازده سال "ویکتور هوگو" را حبس نمود؛

"بینوایان" را نیز...!

میروم...

تا دیار ژرمن...،

سرزمینِ شُل و گِل!!!

 آینه <<اشپیگل>>...!

که فرو رفته به گِل!

زنگ و زنگار ازو گشته خجل...

<<تایمز>> هم در لندن، چون خروس بی محل،

یا که مرغ قُد قُدو...،

وقت را گُم کرده...قوقولی قوقو...!!!

آنطرف، ساحلِ آرامِ پر از کوسه نهنگ...!!!

با تمام بشر افتاده به جنگ،

پُر طَپِش با هِن هِن،

بر سرِ دار، طنابی بافته،

نامِ آن <<سی اِن اِن>>...!!!

این طرف <<الاهرام>>،

هست فرعون مرام...!

از <<ها آرتص>> نام نیارم، بهتر!

این یکی آبِ دهانِ نجسِ اهرمن است...!!!

از <<پراودا>> چه نویسم یاران...؟

و <<اسوشیتد پرس>> ؟ که حقیقت ها را کرده پِرِس!!!

چه بگویم از <<بِیجینگ ری ویو>>؟

گُربه ی چین و ماچین، میو میو!!!...

وهزاران دیگر،

 که در این چرکنویسِ سر و ته بسته، نخواهد گُنجید!!!

چه نویسم یاران؟ ننویسم، بهتر!

نقطه سرِ خط!

راستی...

از کجا ها چه خبر؟

اینطرف ها چه خبر؟

آنطرف ها چه خبر؟

خبر خبر!!!

خبر داری؟؟؟

بی خبری؟ !!!

پس تو هم مثل منی!... بی خبری...! انگاری...

راستی بی خبری بهتر نیست؟!!

من که دیشب، دیروز،

از کفِ پای سبکبالِ اهوراییِ<<فرهنگ وادب>>،

تا کمرگاهِ <<خبر>>،

تا سرِ سرخِ<<سیاست>> رفتم.

تو همینجاها باش!

من یکی، امّا باید بروم.

خبری حاصل شد...

آب دریا گِل شد.

کوسه ماهی وِل شد!

قلمم پَرپَر شد...

تیوبم پنچَر شد!

می گریزم زِ<<ادب>>!

از<<سیاست>> <<فرهنگ>>،

<<کُلُنِل>> یا <<سرهنگ>>...!

ریشه ی خیس و پلاسیده ی مُشتی نِی را،

می زنم بر سرِ چنگ؛

و بُرون می پرم از ورطه ی دریای<<خبر>>

می پرم توی فضا، وادی اشراق و شهود.

دور از قوم یهود...!!!

...

آبَکی می نوشم، (آبکی ها را نه...!)

رختکی می پوشم؛

کفشکی نیز به پا...

...می پوشم.

ودر این فصل بهار، پِیِ رفتن می کوشم.

:

مالِ اینجا، آنجا، اهلِ این دَوروبرها... نیستم!

راحتم بُگذارید! باید بروم...

من نه سرلشکر و نه سرهنگم؛

نه امیرهوشنگم؛

با خودم در جنگم...!

شبرنگم،

فارغ از نیرنگم،

من ابوالقاسم شوخ و شنگم...!

بیرنگم،

واحدم ، یکرنگم...

از سنگم!

لکّه ای بر تن این فرهنگم.

رازهائی گفتم...

گفتنی ها که نگفتند بزرگان گفتم...

هذیان ها گفتم...

شَقّ و رَقّ و سیخم...!

شوخی شوخی امّا...

بچّه ی مرّیخم...!!!

راحتم بُگذارید!

باید برَوَم...

...

..

اردکان. پنجم فروردین ۱۳۹۱

کلمات کلیدی این مطلب :  فرهنگ ، تاریخ ، بیرنگ ، یکرنگ ، چنگ ، هذیان ، اشراق و شهود ، چرکنویس ، شهرفرنگ ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/7/26 در ساعت : 22:12:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  1021


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1392/7/27 در ساعت : 19:32:7
سلام و ارادت خدمت دکتر افخمی بزرگوار
واقعا زیبا بود
موفق و موید باشید تحت لوای صاحب العصر و الزمان(عج)
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/7/27 در ساعت : 22:22:9
درود بر شما گرانمایه ی ارجمند
بسیار متشکرم
سربلند باشید و رستگار
یاعلی
شبنم فرضی زاده
1392/7/28 در ساعت : 9:44:50
درودتان
همواره نویسا باشید
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/7/28 در ساعت : 11:35:0
سلام و سپاس
هماره برقرار باشید
یاعلی
حامد خلجی
1392/7/26 در ساعت : 22:46:18
درود برشما جناب اردکانی
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/7/27 در ساعت : 14:9:11
سلام و درود بر شما عزیز ارجمند
مجتبی خرسندی
1392/7/26 در ساعت : 22:39:45
سلام وعرض ادب خدمت استاد اردکانی
لذت بردم سروده ی زیباتون
موفق باشید
یاعلی(ع)مدد...
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/7/27 در ساعت : 14:8:42
سلام و درود
از لطفتان سپاسگزارم
موید باشید
یاحق
مجتبی نادری طاهری
1392/7/28 در ساعت : 19:28:28
سلام
خاص بود واقعا
استفاده کردم
سلامتیتان و جاری بودن قلمتان را آرزومندم
یا علی
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/7/28 در ساعت : 21:38:41
درود و سپاس وافر
لطفتان لطیف
موید باشید و نویسا
یاعلی
بازدید امروز : 8,085 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,172,396
logo-samandehi