| 
سلام .   جناب حاج حسینی عزیز . غزلتان بسیار زیبا  و دلنشین بود . لذت بردم . برایتان سلامتی و طبع روان  و آرامش جسم و روح از خداوند متعال مسالت می نمایم.دستمریزاد.
 | 
			|  | 
			|  | 
			| 
در این اوقات پایانی شعر و ماه شهریور دعایم کن! دعایی در دل محراب چشمانت سلام اخوی زیبا بود موفق باشی
 | 
			| 
احسنت
 زیبا و با مغز 
 و دارای حسی خاص
 و حاوی پیامی به لطافت ابرهای بهاری
 اموختم
 متشکرم
 | 
			| 
سلام جناب حاج حسینی
 غزلتان روان و دلنشین بود
 فقط جسارتا در بیت "من از دنیای پر آوازه ات چیزی نمی خواهم/ به جز یک جرعه نور از آن شبِ مهتاب چشمانت". چگونه میشود جرعه ای نور خواست از شبی که مهتابیست؟! به نظرم مقداری تناقض معنایی دارد. و در بیت "مرا در لا به لای این غزل با خود ببر بالا/ ببر تا بی نهایت تا همان سرداب چشمانت" آوردن عبارات "با خود ببر بالا" و "ببر تا بینهایت" ذهن مخاطب را کاملا می برد تا اوج، اما کلمه "سرداب" اصلا بارمعنایی "بالا و بینهایت" را ندارد و به عبارتی مخاطب را به زمین میرساند نه بالا. کاش به جای سرداب از قافیه ای استفاده می کردید که تکمیل کننده ی معنای "بالا و بینهایت" باشد و به ارتباط عرضی این بیت قوت ببخشد.
 معذرت میخواهم از صراحت بیانم
 در پناه خداوند یگانه، همواره پیروز باشید
 یا علی(ع)
 
 | 
			| 
سلام جناب حاج حسینی عزیز
 خیلی خوشحال شدم در این فضا هم از شما می خوانم 
 غزل زیبایی است و چقدر هم آهنگ با غزل « چشمانت» از این بنده است با مطلع : 
 چنانم مست کرده باده ی بادام چشمانت 
 که می نوشم شراب عشق را از جام چشمانت 
 .
 .
 .
 ارادتمندم  
 |