* در غم قتل تو دلدار، امان از دل من
شده ام بی تو عزادار، امان از دل من
گرد من دشمن بی عار، امان از دل من
منم و شهوت انظار، امان از دل من
یا أخا! بعدِ علمدار، امان از دل من
* روی تل بودم و دیدم سر تو ریخته اند
لشکری گرگ سر پیکر تو ریخته اند
نیزه داران همه دور و بر تو ریخته اند
باده ی خون به لب ساغر تو ریخته اند
در دو چشمم همه جا تار ... امان از دل من
* دیدم از دور که شمر آمد و بر سینه نشست
ناگه آورد برون خنجر و با کینه نشست
تا که او با غضب و کینه ی دیرینه، نشست ...
... گوئیا سنگ به پیشانی آئینه نشست
قتلگاهی شده خونبار ... امان از دل من
* بین گودال تنت ... وای، بماند که چه شد
نعل اسب و بدنت ... وای، بماند که چه شد
نیزه ای در دهنت ... وای، بماند که چه شد
پیکر و پیرهنت ... وای، بماند که چه شد
بعد تو ای شه بی یار ... امان از دل من
* تیغ و نیزه است که در جسم تو تجمیع شده
واژه واژه همه اعضاء تو تقطیع شده
مصرع "زخم" به دیوان تو ترجیع شده
چند عضو بدنت گم شده ... تصدیع شده
تو و این پیکر خونبار ... امان از دل من
* قاتلت کاش که بعد تو به ما رحم کند
لشکر کوفه به جسم شهدا رحم کند
عمر سعد (لع) به حال اسرا رحم کند
چشم ناپاک زیاد است، خدا رحم کند
منم و کوچه و بازار ... امان از دل من