به عزلت برده است انبوه حیوان را و انسان را!
سحر،
در خلسه ی امّیدهائی کور، بیدارم .
و پیدا نیست ،
حتّی کوکبی ،
آنسوتر از آن سوی اوج کهکشانِ پیر !
کَسی ،
همچون من آیا در صمیم وحشت این ظلمت جانکاه ،
می موید ؟
سلام بر استاد گرانقدر
چه زيبا به تصوير كشيديد
هارموني قشنگ و اهنگي يكدست وسراسر ريتم
همراه با معاني بلند
لذت بردم بدون اغراق
افرين بر شاعر شهر فريمان قشنگ
مي سرايد نغمه هايي بهر ايران قشنگ
دردوتان باد
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
درود بر جناب مقدم دوست عزیز و گرامی ام / سپاسگزارم لطف و محبتت را / چندی است سروده ای در دفتر شعرت نمی گذاری که بخوانیم و لذت ببریم !!!