سلام بر آقای کرمی عزیز و گرامی
به یاد محفل نازش سحرخیز ست اجزایم
تبسم تا کجاها چیده باشد دستگاه آنجا
برداشت من از این بیت چنین است:
میگوید: سحرخیزی من (إنّ قرآن الفجر کان مشهوداً) برای کسب رضای اوست.
به هر چه مینگرم شوخی تبسم توست
جهان روز و شبم ششجهت سحر دارد
«محفل ناز» محفل بینیاری است:
در آن محفل که حسن از جلوهی خود داشت استغنا
من بیهوش بر آیینه داری ناز میکردم.
بنابراین رشکبرانگیز هم هست:
محفل ناز غیرتاندود ست
سرمه لب میگزد صدا مبرید.
پس ممکن است سحرخیزی با بیخوابی ناشی از غیرت هم مرتبط باشد.
مصرع دوم را میتوان دوگونه خواند: یکی آنکه تبسم، دستگاه چیده باشد و دو دیگر آنکه «دستگاهِ تبسم» همه جا چیده شده است. بیدل «دستگاه» را در معانی مختلفی به کار میبرد که بیشترینش همین معنایی است که امروزه ما از عبارت «دم و دستگاه» میفهمیم. (بعضی معانی دیگر: بارگاه، کارخانه، سیطره و قدرت، تشکیلات، وسیله و ابزار، مقام و منزلت و ...). چند نمونه:
اگر بیدستگاهم غم ندارم
چو هندویم سیهبختی غلام ست.
و
در خاکدان دهر مچین دستگاه ناز
گر بر سر مزار چه دستار بستن ست.
و
جهان بر دستگاه خویش مینازد از این غافل
که چشم بسته زیر بال دارد آسمانش را.
و
ساده لوحی داد عرض دستگاه آیینه را
گفتگو سیل بنای سینه صافی میشود.
و
خُلق کریم آینهی دستگاه اوست
پرتو بس ست وسعت دامان آفتاب
و
کمال جزو دارد دستگاه معنی کل را
چراغ پیریام آخر به اشک یأس شد روشن.
«تبسم» هم در خیال بیدل غوغایی است و گر چه عمدتاً ناظر به مفهوم «رضا» ست اما نماد معانی دیگری هم هست؛ مثلاً نشانهی تأمل و تفکر و سؤال، و زندگیبخشی و .... است. چند مثال:
بیپردگی جوهر راز ست تبسم
ای غنچه مدر پیرهن گلبدنیها.
و
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها.
و
از سایلان دریغ نشاید تبسمت
گیرم کفت تهی ست؛ لبِ آفرین گشا!
و
نیست هر کس محرم وضع ادبگاه جمال
بر تبسم کرد شوخی خط برون لب نشست!
و
صبحی تبسمی به تأمل دماندهایم
زان گرد خط که نیست چو حرفش نشان به لب
و
زان غنچهی خموش به آهنگ کاف و نون
سر زد تبسمی که عدم را وجود کرد!
و سرانجام «تبسم» رازی است که کسی به کنه آن راه نمییابد:
کس به نیرنگ تبسمهای خوبان پی نبرد.
و
پیامت با که گوید آنکه از پیش تو برگردد
سواد آن تبسم نیست کشف هیچ کس بیدل.
و
ز لعل خامشت رمز تبسم کیست بشکافد
خیالی دست بر چاک گریبان عدم دارد.
«تبسم» حتی گاهی آمیخته با جنبهی منفی هم هست:
زخم ما را اثراندود تبسم مپسند
در تن موج گهر گرد نمکزاری هست!
تناسب «اجزا» و «تبسم» هم در این است که تبسم «تیغ» هم هست:
ز اسرار لبش آگه نیام لیک اینقدر دانم
دم تیغ تبسم جوهر بالیدهیی دارد!
اما چیده بودن تبسم (ضمن یادآوری مروارید مرتب دندان) به «خط خنده» اشاره دارد که تا بالای گونه کشیده / چیده شده است:
تبسم از لب او خط کشید آخر به خون من!
«خط خنده» را نباید با «خط عذار» خلط کرد:
شد جوش خطت پردهی اسرار تبسم
پوشیده هجوم مگس این تنگ شکر را.
مستدام باشید.