قالب شعر غزل مثنوی است که از دوغزل در ابتدا و انتها وچند بیت مثنوی در میانه شکل پذیرفته است از پاره ی نخستین شعر حرف تازه و تاثیر گذاری در محتوا برداشت نمی شود اما در پرداخت شعر ردیف ) می تراود ) سبب توجه مخاطب می شود هرچند این توجه بسیار زود گذر خواهد بود مضامین این بخش مرتبط است اما در حد متوسطی از بالندگی قرار دارد در بیت سوم وجود مقراض به معنی دوکارد یعنی ابزاری جهت پیراستگی نامانوس جلوه می کنداگرچه وجه شبه میان مژگان و مقراض قابل دریافت است در همین بیت ردیف ) می تراود ( کارکرد مناسب و معمول خود را در صدور از مصدر تراویدن از دست داده است به عبارتی ردیف در این بیت چنانکه شایسته مضمون مورد نظر است نمی نشیند دوبیت پایانی بخش اول شعر از قوت و تاثیر بیشتری نسبت به ابیات فرا دست بر خوردار است :
چشــمِ تَـَرم را نـذر ابروی تو کردم
خشـــکیده چشمِ دل ولیکن می تراود
با ایـن غـزل دیــگر نمی چرخد زبانم
با مثنــوی شـاید ســـرودن می تراود
مثنوی در این شعر به بلوغ شکلی و محتوایی نرسیده است و شاعر از این ابیات فقط به صورت پل پیوند-- فرم-- میان دو پاره ی اثر سود جسته است در حالی که رگه هایی خوبی در این تلاش نمایان است و می تواند گسترش مضامین را در همین راستا در پی داشته باشد از جمله این دوبیت :
وقتـــی ضمیـــر مفردم حاصل ندارد
دریـــای جمــع غصه ام ساحل ندارد
آن وقـــت پرپر می زنم بوسیـدنت را
اشـکم که می شوید مســیردیدنت را
و سایر ابیات در این قسمت فاقد پویا نمایی است
پاره پایانی شروع بسیار خوبی دارد و بیشتر ابیات قابل تحسین است با رگه هایی درخشان مانند ://
این هشتمین باراست مدهوش تو هستم
گـلدســته ات دســت مرا بالا گرفتـه /// که شاخص ظرفیت این قلم در ارزیابی شاعرانگی از دریچه ی نقد قرار دارد بر همین اساس پایانبندی شعر بار دیگر دچار نگاه معمولی و بازگشت به سطح متوسطی از شاعرانگی است
برای شاعر فرهیخته ارزوی توفیق روز افزون دارم و امیدوارم این اضافه نویسی را به بزرگی طبع شاعرانه و صفای باطن صادقانه ای که دارد بر این حقیر ببخشد