ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



فريادترين حنجره(نذر امام سجاد(ع))
سلام.
سلام
...
جديدترين كار آييني ام : تقديم به صاحب اصلي شعر و سپس شما  و ...

تركيب بند "فريادترين حنجره" نذر نفس هاي امام سجاد(ع)


رفته بودند به سرمنزل توفان در دشت
به سر و موي و دل و حال پريشان در دشت
به غم انگيزترين ناله ي ني در نيزار
به غريبانه ترين روز نيستان در دشت
رفته بودند به مهماني... اما ... اما...
واي از آن روز كه آمد سر آنان در دشت
حال گل هاي شقايق به خدا خوب نبود
باد مي داد ولي يكسره جولان در دشت
رفته بودند كه در چشمه ي خون غسل كنند
تا نخشكد ز ستم ريشه ي ايمان در دشت
چه شبي بود؛ شب وحشت بي ساماني
شب رسوا شدن خار مغيلان در دشت
شب دلواپسي آب، شب عطشان ها
شب بيداد، شب ظلم، شب طغيان ها
مرد، آيينه اي از سرخ ترين پنجره هاست
شاهد زنده ي جانكاه ترين منظره هاست
بعد برگشتنش از نيزه و تير و خنجر
خود او يك تنه فريادترين حنجره هاست
كوهي از گفته و ناگفته به روي دوشش
و دلش معدني از تلخ ترين خاطره هاست
عهد بسته به شناساندن راز گل سرخ
در هوايي كه پر از هرزگي شب پره هاست
مرد، سوزنده ترين داغ جهان را دارد
وارث حادثه هايي پر از دلهره هاست
بس كه چرخيده به دورش غم و تاب آورده ست
مركز صبر و قرار همه ي دايره هاست
بعد از اين كشتي دين را خود او سكان است
جاي باباي شهيدش، نفسش ايمان است
قافله از سفري پرهيجان برمي گشت
مرد با كوله اي از بار گران برمي گشت
نه فقط با غل و زنجير و نه تنها با بغض
با دلي سوخته از زخم زبان برمي گشت
ظرف ده روز نشسته ست قد ده ها سال
روي پيشاني او خط زمان،... برمي گشت...
راه را با نفس همسفران آمده بود
در هوايي خفه بي همسفران برمي گشت
چشم در چشم يتيمان و براي آنها
بيشتر از دگران دل نگران برمي گشت
قسمت اين بود بماند... وَ همه مي ديدند
مرد، از دشت بلا، زخم نشان برمي گشت
جمع اضداد شده؛ آتش و خاكستر بود
در همين حالت هم از همه عالم سر بود
نزنيدش! پسر فاطمه حرمت دارد
قدرنشناسي تان سخت خجالت دارد...
او همان است كه بعد از پدر مظلومش
تار و پود نفسش عطر امامت دارد
مرد سجاده نشين، شاهد كوچ گل ها
كه دلش از سفري سخت جراحت دارد
او كه در دست و سر و بازو و پاها و كمر
چند روزي ست نشان هاي اسارت دارد
او كه بر چهره ي نوراني و بي همتايش
ارث ها از رخ پيغمبر رحمت دارد 
واي از ماندنتان پشت در آن وقتي كه
او فقط در دستش مهر شفاعت دارد
بعد بي حرمتي اش واي به احوال شما
مردني سخت نوشتند در اقبال شما
هر كجا رفت پس از واقعه، محشر برپاست
او سفير است و پر از واقعه ي عاشوراست
بايد از تيغ زبانش بشكافد لب را
سنگ معيار حقيقت بشود هر جا خواست...
جاي شلاق به روي بدنش مي سوزد
ولي او باز صدا، باز صدا، باز صداست...  
خم نياورد به ابرو پس از آن سختي ها
كار اگر كار خدا شد همه چيزش زيباست
شيوه ي تربيتش شيوه ي اشك و صبر است
اين چنين مردم دنيازده را راهنماست
معتكف مي شود اما هدفش تبليغ است     
سجده در سجده به پيشاني او نقش دعاست
نقش هايي كه همه طرح حقيقت دارند
و به رسواگري ظلم رسالت دارند
كوفه و شام و مدينه همه جا طوفاني ست
يك نفر آمده كه هر نفسش قراني ست
آمده فاش كند راز بزرگ طف را
حامل قصه ي مجروح ترين قرباني ست
پاي هر حادثه اي در سفرش مي ماند؛
راه اگر سخت و پر از پيچ و خم و طولاني ست
رمز بيماري و تبداري او در صحرا  
در همين راه مقدر شده با ويراني ست
خطبه مي خواند و هر كاخ فرو مي ريزد
كاخ هايي كه ستون هاش همه شيطاني ست
نامه دادند:" بياييد كه ما منتظريم... "
و همين مرثيه ها آخر آن مهماني ست
آيه ها بر سر ني رفته و قرآن مانده ست
بادها رفته و درياي خروشان مانده ست

 
 منتظر نظرهايتان مي مانم

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/6/13 در ساعت : 11:27:51   |  تعداد مشاهده این شعر :  665


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

زهرا شعبانی
1392/6/13 در ساعت : 12:43:5
چقدر خوشحالم که در لذت خواندن این شعر زیبا شریک شدم...
حبیب حاجی پور
1392/6/15 در ساعت : 16:28:34
باسلام!
قبول حضرتش باشه!
شهاب نجف آبادی
1392/6/14 در ساعت : 9:7:21
آه " فــــریاد ترین حــنجره " هـا باز شکفت
او که غرق غــم و در ماتم و ســوز تب بود
" كار اگر كار خدا شد همه چيزش زيباست "
وای ایـــن گــفته ز اعــماق دل زینــب بود
--------------------
سلام حضرت شاعر
احسنت
سراپا سوز و گداز
در سایه آن بزرگواران ماجور باشید
مجید هادوی
1392/6/13 در ساعت : 14:41:57
حال گل هاي شقايق به خدا خوب نبود
باد مي داد ولي يكسره جولان در دشت...
عالی بود، عالی
خیلی خیلی استفاده کردم
با اینکه طولانی بود، مخاطب خسته نمی شد
چون در طول شعر با فاصله کم اتفاقات بسیار خوب و لطیفی می افتاد
ممنونم
مصرع دوم این بیت خیلی دقیق و به جاست:
مرد، آيينه اي از سرخ ترين پنجره هاست
شاهد زنده ي جانكاه ترين منظره هاست
یا مصرع دوم این بیت:
قسمت اين بود بماند... وَ همه مي ديدند
مرد، از دشت بلا، زخم نشان برمي گشت
چند بیت دیگر رو هم دوست داشتم تو نظرم بیارم، ولی طولانی می شد نظرم
انشالله قبول باشد
ابراهیم لایق برحق
1392/6/13 در ساعت : 18:3:26
سلام
تنها نظری که حقیری مثل من می تواند پای این ابیات بنگارد عبارات ذیل است:

1- تجمیع جمال شعر و حزن روضه. (شاید اگر حضرت صبر نگفته بود "ما رأیت الا جمیلا" این تجمیع را جمع ضدین میخواندم: زیبایی کلام قرین شده با اوج مصیبت) اینها را بدون رشوه ی کلامی نوشتم.

2- این شاهکار از دل برآمده یقین معطوف نظر حضرات است. جوشش است و کوشش نیست.

3- صله تان زیارت و شفاعت و همنشینی اش

4- التماس دعا.
بازدید امروز : 6,284 | بازدید دیروز : 28,342 | بازدید کل : 124,714,050
logo-samandehi