دفتر اشعارم از احساس باران خیس شد
شوره زاد گونه ام از چشم گریان خیس شد
سال های سال نان خشکمان در سفره بود
شکر حق ،اینگونه ما را تکه ای نان خیس شد
گفتم از دریا ،ولی،ازبخت و از اقبال بد
درتلاطم شد و بال مرغ طوفان خیس شد
چتر بر سر گرفتم ،خشکسال آمد پدید
از سراب داغ تصویر بیابان خیس شد
خواستم در فال جویم حال فردا را ، ولی
قهوه در جوش آمد و تا زیر فنجان خیس شد
عذرخواهی کرد آدم از زمین افتادنش
گریه کرد آنقدر که تصمیم انسان خیس شد
تا بت خود را زلیخا بر هوس مستور کرد
ازخجالت آب شد یوسف،به قرآن خیس شد
اینکه از جنس زلیخا،از نژاد آدمم
صوتم از آب شرم ،از اشک حرمان خیس شد
مهدی زکی زاده قریه علی...6/6/92
تاریخ ارسال :
1392/6/9 در ساعت : 11:41:53
| تعداد مشاهده این شعر :
589
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.