به نام خدای مهربان
با اهدای سلام متقابل به استاد ارجمند، جناب آقای گنابادی
ابتدای امر تشکر می کنم بابت حضور و نقد و نظرتان ،
و اما بعد؛
با دیدن نقدتان یکه خوردم! از طرفی خوشحال شدم که بالاخره یکی از شعرهایم نقد شد! و از طرفی برایم بسیار سئوال انگیز بود که چرا راجع به هشت شعر پیشین من که همگی از آثار تقریبا خوب و تا حدودی قوی و البته سروده های تازه من هستند هیچ نقدی صورت نگرفته و یکهو به نقد چند پاره شعر کوتاه مربوط به هفت یا هشت سال پیش که به عنوان زنگ تفریح در دفتر شعرم قرار داده بودم پرداخته شده!
استاد محترم؛ زمان سرودن پاره شعر اول به هیچ عنوان متوجه چنین تصویر به قول شما مناقشه برانگیزی نبوده ام، اگر شما میگویید مناقشه برانگیز و توهین آمیز است پس حتما حق با شماست. چون من شاگردم و شما استاد، اما به من حق بدهید که به عنوان یک خانم شاعر که دلش به قول خانم محمودی مثل یک فنچ است انتظار کمی ملاطفت در متن نقد را داشته باشم!.
نقد تند و بی پروا و استفاده از واژه های «گنده گویی، تب متفاوت گفتن و بلا و ...» دل خانم شاعری مثل من را به درد می آورد!
استاد باور کنید من اصلا تب ندارم! فقط چند سال پیش یک تجربه کوتاه شعر سپید را داشته ام که چون دیدم علاقه ندارم، گذاشتمش کنار. همین!
درباره پاره دوم،، شاید ضعف از شاعر است که نتوانسته روح شعر را در آن جاری کند و به همین خاطر محکوم به «فقدان روح» شده. سعی می کنم بازخوانی کرده و تصحیح کنم.
در مورد پاره سوم، تمام منظور من از شعر در جمله پایانی مشخص می شود.
آمده ام که گلایه کنم اما باران می گیرد، زیر باران جای گلایه نیست. جای دعا کردن است. پس به جای گلایه، می روم دعایت می کنم.
حالا اگر جمله آخر را حذف کنیم، خواننده با خود میگوید: «گلایه باشد برای بعد چون باران می آید؟ زیر باران جای چیست؟ جای لحظات عاشقانه است. » در صورتی که من به بعد عرفانی آن نظر داشته ام که «دعا کردن» به جای گلایه کردن بوده است. و این منظور شاعر با حذف جمله آخر به خواننده منتقل نمی شود.
به هر حال، باز هم از حضور و نقدتان ممنون. امیدوارم این اولین نقد، آخرین نقد شما از اشعار بنده نباشد. ما شاعران جوان که ابتدای راهیم برای رشد و بالیدن، نیازمند کمک شما بزرگان شعر و ادب هستیم. .