مرغ آهم بر ستیغ قاف قرآن لانه کرد
دور باد از من که چون عنقا در دیگرزنم
دوست دارم در میان آتشت ققنوس وار
عاشقانه ،بی محابا روز وشب پرپر زنم
خامه ای دردست گیرم ،خامه از جنس عشق
نقش زیبای تورا بر صفحه ی باور زنم
گرچه پا های مرا درد مد مدام از من گرفت
گرچه دستی نیست تا محکم به رو وسرزنم
باز می خواهم که در این حال هم درراه عشق
چون سپندی خویش را بر آتش مجمر زنم
گرردیف شعر من این جا عوض شد ،خواستم
خشت دردم را درون قالبی دیگرزنم !
خوش عمل خواهم شد و پرواز تا قاف یقین
می کنم ،مرگا !اگر برگرد شیطان پرزنم