
آبی، میـــــان بــــرفیِ پرچــم نشستـــه ای
مبهـــوت این هبــــوط دمادم نشستـــه ای
از مـــاه صورتت عـــرق شـــرم می چکـــد
زخمیِ بغض حضرت مریم(س) نشسته ای
عمریست آه می کشی و دود می شوی
عمریست بین هاله ای از غم نشسته ای
خشم است و دود، دُور تو خشم است و دود، آه
آه ای ستــــــاره جــــای تـــو اینجـــا نبــود، آه
بغضی غـــریب لای پرت گیر کرده است
زخمی تو را دوبــــاره زمین گیر کرده است
حکمـــاً دلت برای خودت تنگ می شـــود
هی اشکهات می چکد و سنگ می شود
هر لحظه بوی خدعه ی قابیل می وزد
از روشنای چشم تو سجّیـــــل می وزد
خون می چکد، تمام زمین سرخ می شود
پرهای سبز روح الامین سرخ می شود
مانده ست روی صورت آبی ت جای خون
پیچیده دور مسجداالقصی صدای خون
امّا چقدر می کشد این خون ثمر دهد؟!
این شاخه های زخمی زیتون ثمر دهد؟!
فکــــر علاج این شب پــر خون و دود باش
کاری کن ای ستاره ی داوود ، زود باش!