فکر میکنم این کارتون رو خونده بودم... بسیار زیبا بود
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:46:58
ممنونم جناب سنگري
|
|
سلام سرکارخانم فرمانی بسیار زیبا و دلنشین است سپاستان دست مریزاد بدرود
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:48:35
سپاسگزارم جناب گياهي
|
|
قلبم پس از اين معني آغوش را تنها در بازوان تنگ و سرد گور مي فهمد زیبا بود، لذت بردم ممنونم
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:46:38
سپاسگزارم
|
|
مرضیه جااانم قند مکرر بود:) به امید دیدارت...
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:48:17
فداي تو زهراي جانم
انشاالله كه ديدار به همين زودي ها ميسر شود
|
|
|
سلام غزلی استادانه ولی درپایان نا امیدانه بود قلبم پس این معنی آغوش را تنها در بازوان تنگ وسرد گور می فهمد شاد باشی
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:47:39
سپاسگزارم
|
|
با سلام با احترام باید بگویم من بین مصرع اول و دوم ارتباطی ندیدم و ارتباط افقی رعایت نشده نکته دیگر تعدد واژه "چشم" است که هم مفرد و هم جمع استفاده شده و اینکه از نظر محتوا آشفته است گاه شکوایه محض و گاه مدح محض است مصرع پایان را پسندیدم مانا باشید
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 22:31:41
سپاس
|
|
سلام
خیلی خوب بود بخصوص شروع شعرتون
بیت آخر هم مطایبه ی جالبی داشت
برقرار باشید
مرضیه فرمانی
1392/5/11 در ساعت : 11:47:49
متشكرم
|
|
سلام مرضیه جان
زیباست شاعرانگیت
"اشكي كه صيادي به پاي صيد مي ريزد
آن لحظه تنها ماهي در تور مي فهمد"
در پناه خدای بی منتها، پبروز باشی
یا علی(ع)
|