ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خدا و شیطان----------وهم
شب رسید از راه و در من اتش عصیان گرفت

باز هم از هر طرف شک راه بر ایمان گرفت

در سیاهی مانده بودم بین ابلیس و خدا

زود تر از هر کسی دست مرا شیطان گرفت

لب به لبهایم نهادو شوکرانی تلخ بود

انچه از طعم لبش در خون من جریان گرفت

دیدگانش مشعلی خونین که بر من خیره شد

برقی از چشمش جهیدو ناگهان طوفان گرفت

چشم وا کردم ودیدم اسمان شلاق وار

تیغ خشمش را به سمت من- من عریان گرفت

جرم من عشق است شیطان ارزوهای مرا

از من این-عاصی ترین موجود نافرمان- گرفت

حلقه زد بر گردنم وز اسمان اویختم

انتقام تلخ خود را باز از انسان گرفت

سایه ای از جسم اویزان من روی زمین-

بودو کم کم زیر باران دست و پا زد جان گرفت

سایه راه افتادو خاک از شانه هایش میتکاند

رفت و این سوی غبارش یکنفر پایان گرفت





================================================






ای من - من از آینه دلگیر

ای آدم از جان خودت سیر

ای سایه ی در آب فتاده

سر در ره امواج نهاده

ای خویشتن از خویش فراری

جز دلهره در خویش چه داری ؟

ای مات - کدر - آینه ی دق

لبخند پر از لهجه ی هق هق

ای گریه ی در بغض نشسته

ای خنده ی از نیمه شکسته

ای لحظه ی جان کندن آتش

چون بید خزان دیده مشوش

مفهوم پریشانی پاییز

سرگشته ی از دغدغه لبریز

دلواپس بی تاب پریشان

آرامش آبستن طوفان

پاییز پر از خش خش مردن

ای عقربه ی مرگ شمردن

خاکستر از باد هراسان

ای آخر خط نقطه ی پایان.


کلمات کلیدی این مطلب :  وهم. خدا . شیطان. ،


   تاریخ ارسال  :   1392/5/9 در ساعت : 10:55:56   |  تعداد مشاهده این شعر :  746


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید علی اصغر موسوی
1392/5/9 در ساعت : 13:30:45
چشم وا کردم ودیدم اسمان شلاق وار
***
سلام
از آشنایی تان خوشوقتم
نمی دانم عکس العملتان چه خواهد بود!
ولی من می نویسم:
درمصرع بالا (و) عطف بلاغت مصرع را خدشه دارکرده است و
پایان شعر اول به زعم و شیوه (تشیع) که شهودی است ؛ به عقاید "مسیحیت" نزدیک شده و "سایه" و "پایان" وصف مرگ برای آیین تشیع نیست!
(صرفاجهت اطلاع)
با عرض پوزش
موفق باشید
بازدید امروز : 31,611 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,195,922
logo-samandehi