كسي اين طرف ها شبيه خودش نيست ، سري فكر اشراق باران ندارد
به دريا بريزد اگر ، باز هم او در انديشه اش هرم طوفان ندارد
كسي قحطي چشم هاي تو راهم ، نباريده در خلوت تابناكش
كسي ، هيچ كس مثل دوش تو باري از اندوه ...اندوه انسان ندارد
اگر كوفيان در تو ترديد كردند، اگر كوفيان با تو پيمان شكستند
در اين روزگار دروغين ابر مرد! كسي هيچ كس با تو پيمان ندارد
چه شبها كه تا چاه خود را شكستي، چه شبها كه تا درد خود را خميدي
دلت بيستون بيستون مشتعل شد، كه يك خانه در كوچه ات نان ندارد
كه يك خانه در كوچه ات بي پناه است ، كه يك كوچه در شوره زاري معلق
كه سرماست در باور استخوان ها، اگر چه كه كوفه زمستان ندارد
چه كردند با شانه هاي صبورت، چه گفتند در بهت ناباوري شان
سلوك تو را تا به حيرت كشاندند...سياهي به خورشيد ايمان ندارد
ومامانده ايم وغروبي معطل ، ومامانده ايم وسقوطي فراگير
مصيبت گرفته ست پس كوچه ها را وشهري.... كه حاجت به باران ندارد
كسي اين طرف ها شبيه خودش نيست، كسي اين طرف ها شبيه تو اي مرد!
علي كيست با من بگوييد مردم ، علي كيست؟ مردي كه پايان ندارد
فاطمه تفقدي
تاریخ ارسال :
1392/5/9 در ساعت : 3:40:40
| تعداد مشاهده این شعر :
882
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.