دلخور نیم که طالع من درد می کشد
باورکنید، مغزِ سخن درد می کشد
لبریزِ حُزن گشته ،جهان را چه میشود؟
آفاق مصر و قدس و یمن درد میکشد
طوفان به زلف کودک غم شانه می زند
مردی در اشک گم شده ،زن درد میکشد
از بس که مرگ حلقه به درمیزند، یقین
تابوت وقبر و غسل وکفن درد میکشد
خاکستری است گیسوی صبح وتمامِ باغ
در خون نشسته ،سبزِ چمن درد میکشد
سردار نامدار غزلهای مشرقی
مولا بیا که جان وطن درد می کشد
مولا، حریم کشور دل را شکسته اند
غزنی، کُنَر ، هراتِ کهن درد میکشد
خون بر زلالی غزلم طعنه میزند
سرخ است واژه ها و دهن درد میکشد
می خواهم ایستاده بمیرم ،دریغ ودرد
زانوی ناله خم شده ، تن درد میکشد
24.7.2013....نروژ