(محراب عشق)
یادشان رفت
وشاید نخواستند به یاد آورند
که اولین مرد مسلمانی و
دست پرورده ی رسول الله
ندیدند که در علم و عمل
سرآمد همگانی و در تقوا
پارساترین پارسایان
نادیده گرفتند
دست های قدرت مندت را
آنگاه که ذوالفقار
در آسمان جهاد جولان می داد
و هراس را
در سینه های سیاه کاران
یادشان رفت
رجز های عمربن عبدود
که لرزه بر اندام هایشان انداخته بود
یادشان رفت
اعجاز دست هایتان
در خیبر
از یاد بردند
کمال بلاغت را
در خطابه های غرای تان
ودر برهوت حجاز
دروازه ی پرشکوه شهر علم را
از یاد بردند
برادر ی تان را با پیامبر
و همسری سیده النساء العالمین را
حجه الوداع را
فراموش کردند
و سفارش پیامبر در غدیر را
که "من کنت مولا فهذا علی مولا "
اما پناه بر خدا
عیب هایتان یادشان بود
" علی جوان است و شوخ طبع"
که کافی بود
تا فرمان خدا برای اکمال دین
بر زمین بماند
کافی بود
تا خطبه ی غرای زهرای داغدار را
نادیده بگیرند و
فدک را
که پیامبران ارث باقی نمی گذارند
کافی بود
بیست و پنج سال
استخوان در گلو داشته باشی
تا درد هایت را
در تنهایی شبهای نخلستان و چاه
فریاد کنی
کافی بود
تا اصحاب جهل و فتنه
دوباره باز گردند و
شمشیرهای آخته و آبدارشان را
روبه رویت بگیرند
کافی بود
تا در محراب عشق
فرق شکافته ات
عرش را به لرزه در آورد
تا به گوش جان
خاکیان و قدسیان بشنوند
" به خدای کعبه
رستگار شدم "