زال ثروتمند دنیا دیو پشمالوستی
سنگدل آنسان که گویی عضو گشتاپوستی
مستمندان بلاکش را اگر نامادری
اغنیا را مهربان چون خاله و خالوستی
کرده در روز ازل تعیین که درهرعهدوعصر
کارکردن مال خر پرخوردن از یابوستی
رانت خواری کرده مال اندوز را چون بره چاق
مانده از مستضعف اما استخوان و پوستی
آن یکی را توی مطبخ دیگ دیگ الوان غذا
این یکی را کله روی کاسه ی زانوستی
آن یکی را خاویار و مرغ و ماهی در کنار
این یکی را آرزو یک وعده آش آلوستی
آن یکی را فکر و ذکر روز و شب پوند و دلار
این یکی را ورد صبح و عصر حق یاهوستی
آن یکی را شیر مرغ و جان آدم دسترس
این یکی را جرعه ای از شیر چون داروستی
آن یکی شغل شریفش پول پارو کردن است
این یکی سرمایه اش یک گاری و جاروستی
آن یکی در چشم ظاهربین نماید عقل کل
این یکی چوب صداقت خورده ی هالوستی
زحمت و فرسایش روح است مال بینوا
راحت و آسایش و تفریح از یاروستی
هرچه سگدو بیشتر زد بیوفا شد دورتر
روزی او بسته گویی بر دم آهوستی
دشمنی از بسکه با هم کرده اند ابناء خلق
توی رویا بود باید بعد از این با دوستی
یار «شاطر» هر که دور معنویت خط کشید
بار خاطر چون « اوباما» یا «نتانیاهو»ستی!