تقدیم بانوی صبور کربلا
عشق شوری ست که در شام غریبان ، زینب !
دور دورِ غزل و سلسله جنبان زینب
سر پروانه شدن داری اگر بسم ا...
شمع افروخته از عمق گریبان زینب
العطش از کلمات دل شاعر جاری
رود رود لب دریای خروشان زینب
این اَبَر ابر که هفتاد و دو طوفان با اوست
آسمان را یله در سایه ی مژگان زینب
دو جهان دور سرش مویه کنان میگردد
دیده بر نیزه مگر نقطه ی پایان زینب
یک نفر نیست، سپاهیست، عمو...بابا...آه!
عمه و قافله سالار یتیمان ، زینب
خطبه ی خون به لب بسته ی منبر آورد
بوسه زد بر رگ سی پاره ی قرآن ، زینب
دست اگر از قلم افتاد علم بر کاغذ
شعر اگر واژه ی خاموش ولی جان، زینب
پای دل آبله می آید و دشتی عباس
دارد از تشنگی فاو ومریوان، زینب
یوسف هور ز نیزار بجوید ، آوخ...
سر دهلاویه بر سینه ی دامان، زینب
نیزه و تیر و مسلسل چه تفاوت دارد
از غم شام رسیده است به ایران ،زینب!
سروده: 1389-اهواز