ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هبوط در سه سوت.........

 
آفرينش بود و آدم بود و آهي سوخته
در بهشتي سبز ، شيطان و نگاهي سوخته

 
آدم و حوا   و خوشبختي ، بهشتي بي بديل
گونه هايي  سوخته از بوسه    گاهي سوخته

 
نهرها و سبزه زاران  اين طرف  در قاب ها
آن طرف تر ، در هبوطي خشك راهي سوخته

 
سيب  بود و  چرخش ِ تند ِ  هوس انگيز سرخ
گندم و شيطان و  مفهوم گناهي سوخته

 
بي گمان حوا   كنار چرخش ِ  سيب و گناه
در كنار  ِ  آدميت،  گاه گاهي    سوخته

 
آدميت را چه آسان داد آدم ، در سه سوت
دست تقدير است و حكم ِ  دادگاهي سوخته

 
طرح هاي آفرينش از ازل  پيچيده  بود
نسخه ي  شيطان  و درد ِ  اشتباهي سوخته

 
حكم قانون است ، خط  ميخورد   روياي بهشت
ماجرا : شیطان  و خاك و  قبله گاهي  سوخته

 
بوسه ها بر خاك زد در سجده گاه ِ  زندگي
زندگي آغاز شد.......... در سر پناهي سوخته........


اكرم بهرامچي
کلمات کلیدی این مطلب :  هبوط ، آفرينش ، بهرامچي ، دادگاهي سوخته ،


   تاریخ ارسال  :   1392/4/31 در ساعت : 10:46:16   |  تعداد مشاهده این شعر :  864


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

امیر سیاهپوش
1392/5/3 در ساعت : 9:34:38
سلام خانم بهرامچی. مضامین شعرتان خیلی خوب و پر مغزند اما ردیف سوخته انگار خوب جا نیافتاده و در برخی موارد بی معنيست

سلام آقاي سياهپوش گرامي
ممنونم از حضور خوب شما
رديف سوخته در اين غزل تقريبا معاني كاملا مختلفي داره بستگي به برداشت شما داره
اما در هر بيت وا‍ه ي سوخته رو من براي معني خاصي در نظر داشتم
زهرا شعبانی
1392/4/31 در ساعت : 11:54:31
ي گمان حوا كنار چرخش ِ سيب و گناه
در كنار ِ آدميت، گاه گاهي سوخته

سپاس دوست شاعر...
اکرم بهرامچی
1392/4/31 در ساعت : 13:53:19
سلام خانم شعباني عزيز
ممنونم از حضور خوبت
علی گیاهی
1392/5/6 در ساعت : 9:42:7


سلام

شعری زیبا و با احساس خواندم دست مریزاد
احساستان رنگین

بدرود
شهاب نجف آبادی
1392/4/31 در ساعت : 17:17:31
درد هم نگذاشت تا بر خیزد ز جا و صد دریغ
از ســــفر در راه دور و تکیه گاهی سـوخته
---------------------
سلام حضرت شاعر
خیلی دلنشین بود
قریحه تان سر شار از سرودن باد
اکرم بهرامچی
1392/4/31 در ساعت : 19:59:49
سلام آقاي نجف آبادي گرامي
ممنونم از لطف شما و حضور خوب شما
علی رضا آیت اللهی
1392/5/2 در ساعت : 15:37:54
از : علیرضا آیت اللهی
« شعر »

ای که گفتی « شعر »
شعر بارانم .

پس ببار ای شعر؛
بر همه شاعر ؛
؛ که ندارد شعر
نه که چون خورشید؛
نه که چون دریا؛
نه که چون حُرمی ؛
نه که چون ابری؛
اوست یک تصویر ،
از سرابی چند ،
با جوایز خود ،
از سرآبِ سرند !

بشنویش شاعر ...
.... و بیا و مخند ! ؛
گریه دارد این
قصٌه ی کهنه :
شعر ناگفته ،
درٌ ناسفته
پیر و پست و پول ؛
همه را رفته...

آی ! گفتی شعر ؟!
شعر بارانم...
شعر بارانم ....
کشک یک من چند
باقلی باشد ، بهر مُلک خجند ...
بازدید امروز : 13,241 | بازدید دیروز : 31,946 | بازدید کل : 124,528,727
logo-samandehi