ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تف به اين زندگي

درفضایت درخت وجاذبه نیست، ازلبت مثل سیب می افتم
باز از جزر و مد دریاهات در فراز و نشیب می افتم
خواااستم  نامت از دهان برود، در گشودم که آسمان برود
پُر شدم من پر از صدا مثل،  اتفاقی عجیب می افتم
 

تف به این زندگی مثل سگم، می دوم تا به استخوان برسم
می دوم، زوزه می کشم شاید، توی این کوچه ها به نان برسم
توی این کوچه ها یکی شده اند، نان و درد و خدا یکی شده اند
ناگهان آسمان زمین افتاد، من دویدم به نردبان برسم
 

جاذبه در فضا معلق شد، سیب من توی باغ خوابش برد
جای سیب از درخت کرم افتاد، قصه گفتم، کلاغ خوابش برد
گله آمد که سگ پریشان شد، گرگ خندید و یار چوپان شد
نیلبک در تنور من تا پخت؛ مثل یک نان داغ خوابش برد

 
می دوم زوزه می کشم اما، نان من در تنورت افتاده است
در تب جزر و مد دریاهات، ماهی من به تورت افتاده است
در فضایت درخت و جاذبه نیست، غیر دلشوره ی مکاشفه نیست
نه مرا طی نکن که گم بشوی، این طرف ها عبورت افتاده است!!!

 
خوااااستم نامت از دهان برود، ناگهان تیره بخت می میرم
ناگهان مثل سیب می افتم، با سقوط از درخت می میرم
پر شدم من پر از صدا آیا، از خداییت «هیچ» کم می شد؟
تف به این زندگی لعنتی ام، کاینچنین سفت و سخت می میرم

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/4/30 در ساعت : 14:46:45   |  تعداد مشاهده این شعر :  970


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  خلیل رویینا     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام کاری بود که به چند بار خواندن می ارزید
نام ارسال کننده :  خلیل رویینا     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام کاری بود که به چند بار خواندن می ارزید
علی اصغر اقتداری
1392/4/30 در ساعت : 15:25:27
سلام
شعرتان به دلم نشست
هم وزن دوری آن وهم مضمون وتصاویر وتعابیر به کار رفته در آن که همگی نو بودند
البته این نو گرایی تا جایی باید پیش برود که از فخامت شعر نکاهد ودر ایجادفرم به صنعت گرایی صرف وبه دور از عواطف وصمیمیت سوق پیدا نکنیم و.......
سربلند ومانا باشی
امین نوراللهی (فریاد)
1392/4/30 در ساعت : 21:6:37
سلام خواهر عزيزم و شاعر توانمند.بسيار شعر زيباييست.خوشم آمد نگذاشتم چون هميشه با به كار بردن الفاظ ركيك در شعر مخالفم.شعر محكميست ممنونم.
بميرانم كه جان كندن در اين زندان تو سخت است
دري بگشا كه راضي كردن دربان تو سخت است
الهام عظیمی
1392/4/30 در ساعت : 17:16:1
سلام
ارتباط عمودی ابیات و بعضی ترکیب سازیهایش قوی بود
ولی به شخصه با این وزن موافق نیستم و هرقدر شعر زیبا باشه نمیتونم ازش لذت ببرم
موفق باشید
علی رضا آیت اللهی
1392/5/2 در ساعت : 15:38:20
از : علیرضا آیت اللهی
« شعر »

ای که گفتی « شعر »
شعر بارانم .

پس ببار ای شعر؛
بر همه شاعر ؛
؛ که ندارد شعر
نه که چون خورشید؛
نه که چون دریا؛
نه که چون حُرمی ؛
نه که چون ابری؛
اوست یک تصویر ،
از سرابی چند ،
با جوایز خود ،
از سرآبِ سرند !

بشنویش شاعر ...
.... و بیا و مخند ! ؛
گریه دارد این
قصٌه ی کهنه :
شعر ناگفته ،
درٌ ناسفته
پیر و پست و پول ؛
همه را رفته...

آی ! گفتی شعر ؟!
شعر بارانم...
شعر بارانم ....
کشک یک من چند
باقلی باشد ، بهر مُلک خجند ...
محمدرضا سلیمی
1392/4/30 در ساعت : 19:0:25
سلام
بند دوم شعرتون فوق العاده بود
رابطه ها منطقى و تكرارهاى به جا داشت بند دوم
اما اى كاش اين روابط در راستاى عمودى شعر هم اينقدر محكم بود
ديرپاى و شادزى
فاطمه تفقدی
1392/5/14 در ساعت : 20:54:19
سلام برشما
شعر زیبایی ست باضرباهنگ حماسی.
وزن خوب وپرظرفیتی را برای این سروده انتخاب کرده اید.
ناگهان آسمان زمین افتاد، من دویدم به نردبان برسم

عیدتان پیشاپیش مبارک.
یاعلی
علی گیاهی
1392/5/6 در ساعت : 9:44:38

سلام
بر خواهر فرهیخته و شاعر ه سروده های حسی
لذت بردم درپناه حضرت دوست
بدرود
رضا محمدصالحی
1392/4/30 در ساعت : 16:17:33
پُر شدم من پر از صدا مثل، اتفاقی عجیب می افتم


درود بانو

زیبا بود و خواندنی
زهرا شعبانی
1392/4/31 در ساعت : 0:39:19
درود بر شما شاعر...
بازدید امروز : 19,317 | بازدید دیروز : 58,829 | بازدید کل : 124,036,746
logo-samandehi