هر چه سعی میکنم شعرم غزل نمیشود !
	-----------------------
	"از دست عــــزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست "
	"گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست"
	بین مـــــــــن و تو ، فاصله انداخت ، "من و تو" ،
	بین ِ من و تو ، جز مـن و تو ، فاصله ای نیست !
	هنگامه ی دنیاست ، در این جمع سیه چشم ،
	صــد مقبره پیداست ، ولی راحله ای نیست !
	اینجــــــــــا عِِسَسُ و مفتی و داروغه رفیق اند ،
	در خـــــــــــــارج این بادیه ها قافله ای نیست !
	شـــــــــاهان همه رفتند و امیران همه بَر دار ،
	جــز سلسله ی زلف بُتان سلسله ای نیست !
	اینجا صنم و ســـــــاحره مست اند و غزلخوان ،
	جــــــز زمزمه ی تیر و سَنان ولوله ای نیست !
	صـــــد دام در این معرکه با نام حسین است ،
	افسوس در این معرکه هــا حَرمله ای نیست ! 
	گُفتـــــــــــــــا رمضان منتظر ماست ، ظریفی ،
	در مسجد و میخانه ولــــــی نافله ای نیست !
	با شیخ سخن از  سَـــــــره ، از ناسَره گفتیم ،
	هان ، پای بکوبید ، چــــــرا هلهله ای نیست !
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1392/4/15   در ساعت   :    20:21:50
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1071
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.