این شعر با گدازه ی آهن برابر است
	با شور جانگداز تو درمن برابر است
	 
	رسم است جان و دل بدهند آ گهان شهر
	جایی که  قدر موعظه و فن برابرست
	 
	دل داده ام به سلسله موی سرکشِِ
	مردی که با شکسته ی یک زن برابر است
	 
	فرمان نمی برم مگر از شرق چشم او
	عصیانگری، و موعظه دادن برابر است 
	 
	از شرم روی اوست که طغیان نمی کنم
	دل دادن و کشیدن دامن برابراست
	 
	هندوی زلف اوست که بیداد می کند
	بودایی و مجوس و برهمن برابراست
	 
	شاید حیا کنم که بگویم از آه  و اشک...
	این شرم، با برهنگی تن برابر است 
	 
	کتمان نمی کنم چه کشیدم به دین عشق
	پوشیدگی و شرک مبرهن برابراست
	 
	در رقص آ تشم به هوای شکفتنش
	در  مهر دوست،  آ ذر و بهمن برابر است
	 
	.
	 
	 
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1392/4/15   در ساعت   :    9:33:25
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1125
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.