* قصه ی پرپر شدن در آب * جانپاره ای تقدیم به گل های مسافر ایرباس 300 که در خلیج همیشگی فارس پرپر شدند...
درود همیشگی...
با کمال احترام، این دلسروده را تقدیم می کنم به
های مسافر هواپیمای "ایر باس 300" -که در 12 تیر / سال 1367، توسط ناو آمریکایی وینسنس- در آب های نیلگون خلیج فارس پر پر شدند...
و به "مریم"، که مهمان همیشگی ماهی هاست... 
در دل آرام آبی رنگ
دختر خورشید دف می زد
ماهی نارنجی کوچک
در خلیج فارس کف می زد
یک هواپیمای شاد، آرام
روی ابری پاک سر می خورد
در دلش یک عالمه گل را
از فراز ابر ها می برد...
در دلش یک عالمه گل بود،
در دلش پر بود از احساس
غنچه های یک گل "مریم"،
رازقی، سوسن، شقایق، یاس...
می خرامید آن هواپیما
بوی گل در آسمان پر شد
و مشام کهکشان ها پر
از شمیم عود و کندر شد...
لکّه ای -چون شب- شناور بود،
در خلیج آبی زیبا
لکّه نه! یک ناو جنگی بود،
پهن بر روی سر دریا...
***
یک نفر که روی کشتی بود،
نقشه ای فوری کشید و بعد
چشم شورش دید گل ها را
از لبانش خون چکید و بعد
با زبان و دستی آتشناک
با دلی -مانند آهن- سخت
داد فرمان: زود تر ، شلیک!
داشت فرصت از میان می رفت!!!
بی خبر بود آن هواپیما
پی خبر از نقشه ی شومی
پی خبر از این که می خواند،
در دل ویرانه ها بومی!
لاله ای می خواند لالایی
غنچه اش آهسته می خوابید
دختر خورشید در آن روز
گرم تر از قبل می تابید...
ناگهان شلّیک شد موشک...
آن هواپیما در آب افتاد
یک گل مریم شناور شد...
غنچه اش در پیچ و تاب افتاد
یک عروسک با تنی پر درد
روی موج کوچکی لغزید
ماهی نارنجی قصّه،
مات و حیران بود، می لرزید...
آسمان لبریز از غم شد
شرمسار از آن چه پایین دید
دختر خورشید، رویش را
از خلیج فارس پوشانید
رازقی دور از شقایق مرد
یاسمن مهمان ماهی شد
آسمان آبی دریا
غرق در دود و سیاهی شد...
با سقوط آن هواپیما،
ناگهان لبخند دریا رفت
قصّه ی پر پر شدن در آب
تا به اوج آسمان ها رفت...
***
بعد چندین سال می آید
از خلیج فارس، بوی تو
من ولی امّیدوارم تا
باز بینم ماه روی تو ...