سروده ای درپاسخ به شعر "ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت"حافظ تقدیم به منتظران امام عشق
ای شاهدقدسی بنما رخ ز نقابت/
وی ساقی جنات رسان باده ی نابت
خوابم بشد از دیده ز شوق شب وصلت/
تا کی بشود قسمت ما دیدن خوابت
حال من درویش نمی پرسی و شاید/
آمرزش ما نیست در آئین ثوابت
چشمان تو چون ساغر و پیمانه ی عشق است /
هر رهرو عشقی شده سر مست شرابت
گر دیده خطا دیده تو با تیر نگاهت /
بر دیده بزن تا نگرد راه صوابت
هر چند بلند است ز دل ناله و فریاد /
اما نرسد پای بلندای جنابت
گویند سراب است مرا جوی نگاهت /
جان داده به جام تن ما یاد سرابت
ای دل بنما یاد از آن پیر جوان روی /
تا باز رسد نوبت ایام شبابت
قصریست دل افروز هر آن سینه که عمری /
از آتش عشقت شده ویران وخرابت
حافظ اگر ای جان ز عتاب تو خراب است /
بازآی که من نیز خرابم ز عتابت