| 
سلام جناب رضایی
 فضای شاعرانه تان قابل تحسین است
 چه تصاویر ذهنی زیبایی آفریده اید!
 پیروز میدان شاعری باشید!
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/9   در ساعت   :    0:43:18
 
سلام بانو ممنونم از لطفتون . زهرايي باشيد انشالله
 |  | 
			| 
سلام بر جناب مجنون بسیار زیبا ونغز سروده اید.. با تصاویری بکر ومتفاوت.. شاعرانگی تان مستدام.
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/9   در ساعت   :    23:35:26
 
سلام بانو . شاد زي
 |  | 
			| 
مدينه رفته اي ؟ كوچه ي بني هاشم خانه دارند ... دلم هوای مدینه دارد ...  سلام! بسیار زیبا بود. دست مریزاد
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/9   در ساعت   :    22:55:39
 
سلام متشكرم بانو
 |  | 
			| 
سلام مجدد  { بعد به اقامتش نماز می خواند خورشید } بهتر است گفته شود { بعد خورشید به قد قامتش نماز می خواند } 
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/9   در ساعت   :    13:17:42
 
سلام متشكرم
 |  | 
			| 
سلام آقای رضایی... زیبا بود... ماجور باشید.
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/10   در ساعت   :    12:7:16
 
سلام دوست خوبم ممنونم
 |  | 
			| 
با سلام
 به نظرم  این شعر اینگونه سروده شود زیبا تر و به مرز های شعر  سپید  نزدیکتر خواهد شد.
 خورشید 
 شبها
 در خورجین وصله دار مردی
 می نشست
 و تا سحر
 از سفره ی نماز او
  نور می خورد
 صبح
 سوار بر خورجین
 چند کوچه بالاتر
 سیر از نور
 روی گنبد مسجدی
 رها می شد
 دخترش
 با گردنبندی از نور
 و کفش هایی که از آن
 ستاره می ریخت
 اینجا 
 کهکشان مدینه
 منظومه ی بنی هاشم است
                                               ببخشید
 
				
					
						| 
 علیرضا رضایی (مجنون) 
1392/3/9   در ساعت   :    13:10:52
 
سلام ممنونم برادر
 |  |