ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک عمر سنگ بودم
رد شد کسی به نازکی گریه از دلم
پرسیدم از خودم که چرا ؟من که عاقلم
یک عمرسنگ بودم و باید که سنگ تر
قلب پلنگ بودم و باید پلنگ تر
گفتم که عشق تشنه ی خونهای تازه است
این قصه سخت ،گیر جنون های تازه است
گفتم فریب می خورم ،از دست می روم
من با همین پیاله که تا مست می روم
این چشم های زلزله در من چه می کند
این شیشه با قساوت آهن چه می کند
باران شدم ،پرنده شدم ،سر نگون شدم
در انتظار سوختم و خاک و خون شدم
صبرم مجاب شد که نه این کار صبر نیست
توجیه کرد: عشق که انکار صبر نیست
دروازه ی مقدس تنهایی ام  شکست
عقلم زمین  که خورد ،شکیبایی ام شکست
تنهایی ام که مثل جهانی بزرگ بود
تنهایی ام که آه ،زمانی بزرگ بود
حالا منم کبوتر بی صاحبی که باد
با اختیار می برد از خاک این بلاد
حالا منم که رنگ جماعت گرفته ام
از صبرهای پیش غرامت گرفته ام
من هم عوض شدم چه کسی با تو مانده است ؟
ای زخم محترم چه کسی  با تو مانده است  ؟
کلمات کلیدی این مطلب :  یک ، عمر ، سنگ ، بودم ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/3/7 در ساعت : 9:55:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  772


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مرضیه عاطفی
1392/3/7 در ساعت : 13:29:55
سلام
"دروازه ی مقدس تنهایی ام شکست
عقلم زمین که خورد ،شکیبایی ام شکست"

آفرین بر ذهن خلاقتان
پیروز باشید!
مهدی رمضانی
1392/3/7 در ساعت : 18:54:7
سلام
متشکرم
بازدید امروز : 7,672 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,171,983
logo-samandehi