شرم دارم از زبان مانده در زنگ سکوت
بر لبم تا کی نشیند زخم از سنگ سکوت
واژه هایم تن به زنجیر حقارت داده اند
هستی ام را می زند هاشور آونگ سکوت
قامت فریاد مارا می زند رنگ خزان
آن که مارا می پسندد زرد در چنگ سکوت
ای لباس عافیت ! دیگر نمی پوشم تورا
ای نمی دانم که؟بیزارم من از ننگ سکوت
کفر ایمان می شود ،ایمان به مسلخ می رود
وای ! اگرروزی شود فرهنگ ،فرهنگ سکوت
کوه را شیرینی فرهاد خاک راه کرد
تیشه ی همت مبادا گم در آهنگ سکوت
******
عشق را فریاد کن ! آواز هایت را بخوان!
دور بادا! دور بادا! از لبت ننگ سکوت