بر روی سینه ات چو سرش لغزید
بر خیز درب و پنجره محکم بند
تن هایتان به جان هم افتادند
آن را مزن به شعر خودت پیوند
بانو حیا و شرم کجا رفتست
ما را به خلوتت ز چه رو بردی
ازهرزگیت از چه زنی فریاد
وز هر چه برخلاف ادب خوردی
تهمت نه بلکه همتتان این است
چون درد سر سپرده ای هستید
تن هایتان چه ساده جان دادند
چون زندگان مرده ای هستید.
.........................
ببخشيد من هر چقدر اين شعرو مي خونم ارتباطش رو با شرم و حيا نمي فهمم!
به نظرم شما خيلي خيلي بد شعرو خوندين و البته اين ناشي از تصوراتيه كه افراد در ذهنشون دارن.
حسین نبی زاده اردکانی
1392/3/22 در ساعت : 3:31:31
سلام. کاش به سوال سر کار خانم وفایی زاده جواب می دادید تا منظور شما از بیان :""ما هرزگان هرچه تاریخیم "" روشن میشد و آیا همین حرف خلاف شرم وحیا نیست و ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ............................................... شما كه خودتون يك پا مفسر نيات و احوال ديگرانين!!! در ضمن ياد بگيريد كه از سطوح كلمات فراتر بريد البته احتمالا براتون سخته ولي ممكنه با تمرين بتونين اين كارو انجام بدين.
|