سلام بر شاعر بزرگ
يك طرد و عكس مناسب در شعر شكل گرفته است
ساختار اصلي شعر بر اساس دو پاره شرطي استوار شده است
شاعر رابطه دو سويي بين راويي و يك عنصر خارجي "تو " را مطرح مي كند كه در هر دو صورت هم به محتوا مورد نظر شاعر نزديك شده است و به لحاظ تصويري نيز موفق است
و اما يك پيشنهاد كاملا سليقه اي
در سطر دوم كلمه طبعم را برداريد و شكوفا مي شود را تبديل به شكوفا مي شوم كنيد و همچنين در پاره دوم نيز اگر اين اتفاق بيفتد دايره شمول شعر گسترده تر خواهد شد شما وقتي مي فرماييد طبعم شكوفا مي شود ذهن مخاطب محدود در حوزه اي خاص مي شود و در صورتي كه شكوفايي به كل شخصيت راوي نسبت داده شود شاعرانه تر خواهد بود
نمي دانم چرا اين طر د و عكس حقير را به ياد اين ابياتي از مولانا در قصه طوطي و بازرگان انداخت شايد به دليل اينكه مولانا نيز چنين دو گانه اي را مطرح مي كند معمولش اين است مستي متعلق به باده است كه مولانا اين قاعده را بر هم مي زند و جوشش باده را متعلق به سالك مي داند خانم وفايي نژاد نيز در پاره ا ي پديدار شدن تو را متعلق به شكوفايي راويي مي داند و سرانجام مي توان از اين طرد و عكس به نوعي وحدت بين روايي و منادا دست يافت خداوند شاعر را حفظ داشته باشد
"باده در جوشش، گدایِ جوش ما
چرخ در گردش اسیر هوش ما
باده از ما مست شد نی ما ازو
قالب از ما هست شد، نی ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها، چو موم
خانه خانه کرده قالب را، چو موم
بس دراز است این حدیث خواجه گو
تا چه شد احوال آن مرد نکو؟"