ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بستنی آب می شد و می ریخت...



بستنی، عشق، حوله ات، مسواک،
شعرهات و شناسنامه ی من
رخت هایی که لازمت می شد
داستان تو در ادامـــه ی من
 
پر شد از احتیاج تو چمدان
قلب من داشت زیر و رو می شد
قفل کردی همیشه ی خود را
زندگی شکل آرزو می شد
 
بستنی گریه می کند مامان!
هی صدا می زند «مرا بخورید!»
تو ولی به غروب زل زده ای
آرزویــی که در دلت گنــدید
 
غرق بودی درون بی خودی ات
غرق این روزهای تکراری
غافل از لحظه ها که می رفتند
غافل از آنچه دوستش داری
 
بستنی آب می شد و می ریخت
توی تنهایی شب چمدان
من صدایت زدم، نفهمیدی!
«دستهایم کثیف شد مامان»
 
به تمنای عشق پی بردم!
توی ذوقم زد این حماقت که:
عرضه ی عاشقی ندارم آه!
بودم آن جغد بی لیاقت که ↓
 
در عبورهمیشه منحوسش
رد شد از سایه های نامردی
رد شد از روزگار بی کسی ات
روزهایی که هی بد آوردی
 
بستنی آب می شد و می ریخت
لکه اش روی دامنت می ماند
توی امــلای سرنوشــت ما
تا ابد واژه ای غلط می ماند
 
 آرزوهای کوچکت مردند 
جرم ما قتل بود ،جوری که،
این زمین و زمان دهن واکرد
برد ما را درون گوری که...
 
با تو من دفن می شدم اما،
شعرها توی کیف جا مانده
روی ذهن عروسکت که منم
ردّ دستی کثیف جا مانده!

زندگی آب می شد و می ریخت
روی تنهایی غـــم آلودم!
شب به پایان رسید و خوابش برد
دختر خسته ای که من بودم…
***
بی بی سمانه رضایی 
1388
http://7gereh.persianblog.ir

کلمات کلیدی این مطلب :  بستنی ، عشق ، زندگی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/2/22 در ساعت : 16:54:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  7972


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  مجتبي اصغري فرزقي (كيان)     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام سركار خانم چهار پاره زيباي شما را خواندم موفق باشيد بزرگوار
نام ارسال کننده :  مبینا     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام بانو خیلی زیبا شعر میگید من فقط به خاطر شعرای شما به این سایت سر میزنم احسنتم
علی رضا آیت اللهی
1392/2/24 در ساعت : 12:4:30
سلام خانم دکتر

بدون تعارف بسیار زیبا می سرائید .

امیدوارم از نظرات قبلی بنده دلگیر نباشید که بنده از مال دنیا فقط رک گوئی را دارم و بس !

امٌا تفاوت فکریم با سرکار عالی هرگز سبب نمی شود که انصاف و منطق را زیر پا بگذارم و به بسیار زیبا بودن اشعارتان اذعان نکنم .

موفق و موید بوده باشید انشاء الله .

----------------------------------

خواهش می کنم .ممنون - موفق باشید
مهدی زارع
1392/2/30 در ساعت : 12:55:51
سلام خانم رضايي
اميدوارم خوشحال باشيد و اميدوار

شعر صميمي تان را خواندم و در برخورد نخست از احساس برآمده از چيدمان كلمات لذت بردم. در خوانش مجددم دو نكته توجهم را جلب كرد. اول: وزن كوتاه شما در يكي دو مورد(تنهایی شب چمدان، عبورهمیشه منحوسش) با تركيبات اظافي و وصفي پر شده بود كه اين امكان روايت را به اعتقاد بنده محدود مي‌كند. البته با توجه به بلنداي شعر آسيبي محسوب نمي‌شود.
دوم: كلمه جوري در:
آرزوهای کوچکت مردند
جرم ما قتل بود ،جوری که،

با ساير كلمات هم‌خواني بياني ندارد. خيلي عاميانه‌تر از ديگر كلمات است.

پايدار باشيد.
علی اصغر اقتداری
1392/2/23 در ساعت : 1:21:9
بستننی آب می شد ومی ریخت
توی تنهایی شب چمدان

زندگی آب می شد ومی ریخت
روی تنهایی غم آلودم
شب به پایان رسید وخوابش برد
دختر خسته ای که من بودم
چها پاره ی واقعاً نوی بود
دست مریزاد
علی سعادتخانی
1392/2/23 در ساعت : 9:46:13
بسیار زیبا بود
بازدید امروز : 20,031 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,241,238
logo-samandehi