1
سلام جناب استاد خوش عمل کاشانی
حال که بنا به نقد شعر است چه بهتر. اینجا همه اهل فضلند و تضارب آرا هم ثمرات نیکویی دارد. با کمال احترام چند نکته راجع به «به خود آییم» به ذهنم رسیده است که تقدیم میشود:
سالها می رود و باز فراموش خودیم
خفته در دخمه ی بی روزن خاموش خودیم
فراموش خود بودن؟ شاید میخواستهاید بفرمایید: خود را فراموش کردن؟ برای شاعر یجوز... یا خوانش من غلط است؟ «بیروزن» و نیز «خاموش» هم برای «دخمه» اگر به لحاظ تخییل از امثال حشو قبیح و زاید نباشد حتماً حشو ملیح هم نیست. بیت ضعف فلسفی هم دارد: «زمان» مقدار حرکت است و مقدار حرکت جایی نمی رود! اما بهرغم اینهمه، «موش» در «فراموش و خاموش» با «دخمه» سخت مناسب است و ستودنی.
سحر از پنجره صد حنجره آوای طلوع
هدیه آورده و ما در قفس دوش خودیم
الحق و الانصاف زیباست. گرچه من «صد حنجره آوا» را نمیپسندم.
رفته با قافله ی نفس بداندیش به پیش
غافل از زمزمه ی قدسی چاووش خودیم
با توجه به بار معنایی و مثبت «به پیش رفتن» این عبارت خوش در جای خود ننشسته است. ضمناً «چاووش» با «زمزمه» نمیخواند!
نه تحول نه تامل نه توکل نه خلوص
خفته در بستر قیلوله ی خرگوش خودیم
جداً عفو بفرمایید (گرچه فرمودهاند: لا حیاء فی العلم) اما ذوقزدگی در ورود انواع و اقسام کلمات باربط و بیربط به شعر هویداست. «قیلوله» به چه مناسبت با «خرگوش» همسایه شده است؟ آنهم خواب قیلولهیی که اینهمه بدان سفارش شده است؟ نکند خرگوشهای این زمانه ـ لابد با تأکید بر هجای اولش ـ در وهم بلند شاعرانهی شما کار بدی میکنند که به سفارش بزرگان به خواب قیلوله میروند؛ غم نان [البته] اگر بگذارد؟
چون صدفهای تهی مانده ز گوهر شب و روز
به دهن دره ی بی فایده در جوش خودیم
انصافاً تزاحم تصاویر بیداد میکند. «جوش زدن» چه تناسبی با خمیازه ـ آن هم از نوع بلااستفادهاش ـ دارد؟
مورهاییم که در حفره ی پر دهشت خاک
به تلاشیم ولی بی خبر از توش خودیم
باز هم عدم دقت در خلق تصاویر. ظاهراً مورها ـ چه مورچه و چه موریانه ـ جزو منظمترین موجوداتند و نیز آگاهترین آنها به مباحث زادوتوشهی خویش. (هرگز نفرمایید مثلاً از مشهورات است و مشهورات دستمایههای شاعرند. حرف من اتفاقاً همین دقت در تصویرآفرینی ست) اما اگر به تأویلی دور ـ که البته بعید میدانم مورد نظر شما بوده باشد ـ «تلاشی» را به معنی «در حال اضمحلال و نابودی» و مثلاً یعنی «متلاشی» بگیریم آن وقت بیت شگرفی از آب در میآید.
نیشها برده فرو بر دل یکدیگر و باز
هر یکیمان به خیالیم که در نوش خودیم
در نوش خود بودن؟ از همان مقولهی «فراموش خود بودن» است. ظاهراً انفجار در محور افقی و نیز نحوی کلام و مرگ هر چه سریعتر دستور، جزو ویژگیهای سبکی شماست؟ کاش آنقدر که «واعرَضا» دارید «واجوهرا» هم میداشتید.