ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



فالوده یزدی
فالوده یزدی
 
هوا بس ناجوانمردانه آلوده است
من این کنج قفس ، اندر هوس : یک ظرف پالوده !
و نه پالوده ای از نوع شیرازی که کاکویش به پیش آرد
مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی .
مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد
و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان
درون کاسه ای از کاشی میبد
به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی
زمرغ و گل ، گل و بلبل
بیا ای مرغ در تهران که بینی حال بدحالان :
هوا بس ناجوانمردانه آلوده است
فضا بس ناجوانمردانه آلوده است
قضا بس نا جوانمردانه آلوده است ...
 
گروه : نو   نوع : نیمائی   رده : طنز   نام : فالوده یزدی    شاعر : علیرضا آیت اللهی   زمان : اردیبهشت 1347   مکان : دانشگاه تهران   ویرایش نشده .
 
بیگمان شاعری که از کودکی و نوجوانی ، یا کم سوادی و کم اطلاعی ، شروع به سرودن شعر می کند فاقد استقلال و آزادی است ؛ و این نسل های قبلی هستند که وی را راهنمائی ( یا منحرف ) می کنند ؛ و « شخصیٌت » شعری وی را شکل می دهند . قریحه ی شاعر هرچه که باشد تحت تاثیر غرایز و انگیزه ها ی نسبتا" ارثی و به خصوص آموزش های فرهنگی جامعه خود قرار می گیرد .
من در جامعه ای متولد شدم که شعر گفتن چندان حُسن و به خصوص هنری چندان ارجمند ( و نان در آور ) محسوب نمی شد ؛ و گاهی نشانه ای بود از نوعی نا بهنجاری ...
خانواده های مذهبی و قدیمی شهر من نسبت به شعر و شاعری به نوعی به دیده اکراه نگاه می کردند ؛ برای بسیاری از آنان شعر گفتن فعالیتی عبث و بیهوده بود ؛ و اگر نه این اصطلاح مشهور از کجا آمده است که : « شعر نگو ! » ...  مگر این که شعر هدفی میقٌن و مردم پسند داشته باشد ؛ و از اینجاست که در سال 1335 شعری برعلیه دولت دکتر اقبال ! و در سال 1339 شعری در مدح و منزلت قرآن مجید سرودم .
شعر در دهه ی 1340 نقش اقتصادی خود را از دست داده بود؛ و تاکید اولیاء بر شکل گیری و افزایش توانائی اقتصادی و کسب در آمد فرزندشان بود که در این باره تعلق وی به دنیای شعر و شاعری را به نوعی انحراف از بطن زندگی می دانستند ؛ و اگر وی را از شعر خواندن و شعر سرودن منع نمی کردند لااقل تشویق یا آنچنان تشویقی هم نمی کردند .
مخالفت شدید پدرم با خرید دیوان حافظ که در 13 سالگی خریدم ( و هنوز هم دارم ) ؛ و با انتخاب رشته ادبی برای ادامه تحصیل در دبیرستان را هیچگاه از یاد نمی برم . برای روحانیون آن روزها دیوان حافظ خواه نا خواه مُبَلِغِ  می گساری و عشق حیوانی و...و... بود ؛ امٌا مگر انسان می باید دست از تمام غرائز خود بردارد و جوکی و مرتاض شود ؟! مگر عشق به دیگری منتج به « النکاح سنٌتی » و نهایتا" بقاء نسل و بقاء انسانیٌت نیست ؟ مگر مرحله ی نخست عرفان نیست ؟...
و از آنجا بود که نخستین شعری که در جوانی سروده ام ، بنام « ای گل ناز و هوسباز ... » و چند روز قبل برحسب تصادف ، پس از نیم قرن ، آن را یافتم ، در چنین عشقی بود ! ، آن را پنهان کردم که هیچ بزرگتری متوجه نشود ! « استقلال » و « آزادی » نداشتم ...
ممکن است یک نفر از خواندن این شعر کمی خوشحال شده باشد ؛ امٌا فایده ی شعر « فالوده یزدی » که سه - چهار سال پس از آن سروده ام چیست ؟ شما بفرمائید : چه فایده ای داشته یا دارد ؟.  

موضوعات :  اجتماعی ، طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1392/2/18 در ساعت : 13:38:4   |  تعداد مشاهده این شعر :  2396


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید علی اصغر موسوی
1392/2/18 در ساعت : 14:52:58
هردو لب دوزند!
اما این کجا و آن کجا؟
***
سلام جناب استاد
درددل هایتان جالب است!
قطعا "شعر" هم دنبال "شاعر" خودش می گردد!
به قدر تک تک مصرع های غزل هایم که به 700 قطعه و یا بیشتر می رسند.
از طرف "عوام" تمسخر شده ام!
البته عوام به شخص خاص و یا گروه خاصی اتلاق نمی شود و گاه باسوادها بیشتر عوام اند، تا بی سواد های محروم و مظلوم!
موید باشید
**
فالوده نوش جانتان !
چه شیرازی
چه یزدی
و چه قمی ، بدمزه اش!
یاحق

*

سلام به استاد گرامی جناب آقای موسوی
بنده معتقدم که قطره هم آب است و آب منحصر به اقیانوس ها نیست ، بنابر این ارتباطات شعری خود طی پنجاه سال اخیر را می نویسم تا بتواند قطره ای از حقٌ مطلب را ، اگر ادا نمی کند لااقل یاور باشد .
یکی از نزدیکان بنده هم یکی از شاعران بزرگ شهر خود بود ؛ و امٌا ، بسیار بسیار بیش از امروز مورد تمسخر دیگران . یک هشدار : از فرهنگی که فرهنگ را به تمسخر میگیرد چه انتظاری می توان داشت ؟ ! . با این توضیح که فرهنگ به مدرک تحصیلی و مدارج اجتماعی و تمول اقتصادی نیست ...
شنیده ام که ( تحت تاثیر نزول فرهنگی ؟ ) فالوده یزدی هم دیگر آن فالوده سابق نیست ..
حق نگهدارتان
علی اصغر اقتداری
1392/2/18 در ساعت : 17:46:38
سلام دلم برایتان تنگ شده بود جای پای شما در اظهار نظر بر آخرین مطلبم خالی بود
واما وقتی هوا آلوده می شود همه چیز را به برکت وجود خودش ! آلوده می کند وهمین است که باید به دنبال اصالت های گم شده در بدری پیشه کنیم واثری هم از آن نیابیم تمام معیار های خوب عوض شده اند و جایشان را بله معیار ناپسند داده ونام امروزی به خود داده اند
امروز نه پالوده وبافلوا وگز که حتی نفس کشیدن ها هم بوی آلودگی می دهد سلام ها ، احوال پرسیدن ها ،روبوسی ها ، خدا قوت ها ، نوشته ها ، اشعار و....ووووووو همه آلوده اند کاش ابری از جنس صداقت وپاکی و شوینده ی تمام زشتی ها در آسمان آلوده به ریای ما پیدا شود و بباردوبباردوببارد ....شاید امید به پاکی وصداقت در دل ها جوانه بزند کاش !11
مطالب شما آرامش دهنده وروشنگرانه است
مانا وتندرست وسر افراز باشید وبمانید

*

سلام بر شاعر فرهیخته و فرزانه
کسانی که از سال 90 در این سایت فعالیت دارند می دانند که بنده ی نزدیک به هفتاد ساله و گرفتار در دود و دم و سایر آلودگی های تهران غالبا" مریض احوال هستم و بنابر این نمی توانم بر تمام شعر های تمام دوستان اظهار نظر داشته باشم ؛ و تاکنون چند نفری هم بر سر این توقع کارشان به قهر و طرد بنده کشیده شده است ... ببخشید !. این قصور نا خواسته سبب شرمندگی بنده است که متاسفانه و طبیعتا" روز به روز هم تشدید می شود .
در زمان سرودن این شعر با مجامع هنر مدرن در تهران مرتبط بودم و شعر تحت تاثیر سبک سمبولیسم یا نماد گرائی ، با تمایلاتی شرقی قرار گرفت . فالوده ، یا به لهجه ی یزدی « پالوده » به معنی پالایش شده از بدی ها و آراسته شده به شهد و .... سایر خوبی ها در یک شهر بر علیه تمام آلودگی های پایتخت آنروز که به نظر من کمتر از امروز نبود ...
با تشکرات بسیار و بازهم بسیار از تمام توجهات همه جانبه جناب عالی .
محمد شکری فرد
1392/2/19 در ساعت : 10:22:22
سلام استاد آیت اللهی...مثل همیشه زیبا بود و آموزنده...

دعا گویتان هستم.

زنده باشید استاد.

*

سلام به سالار شاعران جوان سایت

از لطفتان بسیار ممنونم

دعا به جای خود ؛ شعرهایتان هم درمان کننده اند

موفق و موید بوده باشید انشاء الله.
سید حکیم بینش
1392/2/20 در ساعت : 21:0:48

سلام استاد بزرگوار و ارجمند

با خواندن این شعر تان آدم هوس ایران گردی می کند تا از زیباییهای طبیعی و معنوی اش بهره ببرد.

دعا می کنم قلم و طبع تان روان باشد.



مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد

و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان

درون کاسه ای از کاشی میبد

به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی

پیروز و موفق باشید و خداوند پشت و پناهتان باشد.

*

سلام به شاعر بزرگ فرهنگدوست این سایت

از لطف جناب عالی بسیار متشکرم .

من حدود هشت سال در فرانسه تحصیل کرده ام . در آنجا دولتِ سرزمین نسبتا" فقیر و در قیاس با سرزمین ایران بسیار فقیر فرانسه به منظور تحکیم قدرت حکومت خود در پی ایجاد اشتغال و به خصوص کنترل قیمت ها ، و نهایتا" حفظ و افزایش قدرت خرید مردم بود که یکی از این راهها جذب جهانگرد ، و درآمد از راه جهانگردی ، بود و بنابراین با نوعی توجه خاص نویسندگان و شعرا را تشویق می کرد که در اشعار و نوشته هایشان به توصیف دیدنی ها و.... خوردنی های فرانسه بپردازند و...

البته این شعر را بنده 9 سال قبل از رفتن به فرانسه سروده ام ؛

باز هم با تشکر بسیار
محمد توحیدی چافی
1392/2/18 در ساعت : 16:34:34
سلام استاد مهربان و خوب...صداقت شما قابل تحسين است...مانا باشيد!

*
سلام به شاعر ارجمند و گرامی
برای بنده بسی افتخار است که کسی که سلامت و صداقت از همه ی غزلهایش می بارد حتی اگر به صورت تعارف هم که شده است بنده را صادق بداند .
آنجناب هم دانشگاهی هستید ، هم صاحبنظر و هم با حُسن نظر ... که کم داریم .
با آرزوی دیدار بیشترتان روی پیشخوان .
محمدرضا جعفری
1392/2/19 در ساعت : 4:27:42
درود بر استاد یزرگوارم جناب آقای دکتر آیت اللهی

از اقیانوس عرفان و کمالات حضرتعالی هر روز بیشتر بهره میبرم

خداوند شما را در ظل توجهاتش محفوظ دارد

*

سلام به شاعر گرامی
اندکی طلبه بودم . از لطیفه های طلبه ها یکی هم این بود که :
طلبه ای برای خریدن مقداری ربٌ به مغازه خواربار فروشی رفت و گفت : آقا ربع داری ؟! خواربار فروش گفت : دارم ، ولی نه به این غلیظی ! ...
حالا جناب عالی هم شاعرید و شعرا هم اهل اغراق ؛ قبول ! امٌا نه تا آنجا که به یک قطره بفرمایند اقیانوس !
با تشکر از الطاف جناب عالی .

هستی ثنایی
1392/2/20 در ساعت : 13:1:33
سلام استاد آیت الهی
یاد آوری این فالوده شیرازی با شرح و وصف شمایلش آنقدر شیرین است ...که تلخی و غریبی گذشته های دور ....آلودگی های فعلی روزگار ما را از خاطر می برد ...همیشه ایام سلامت و شادکام باشید ...ارادتمند ...حیاتی 20/2/92

*

سلام به ادیب ارجمند

یحتمل اصالتا" شیرازی بوده باشید ...

و در هرحال قدم رنجه فرموده اید و طبق معمول نظر لطف دارید ؛ امٌا

صحبت فالوده شیرازی نبود بلکه پالوده ی یزدی ! .

بسیار بسیار ممنون از لطف جناب عالی .
علی میرزائی
1392/2/18 در ساعت : 15:50:50
سلام استاد نازنین
از نوشتار خاطره انگیز شما محظوظ شدم.
وقتی قریحه ی شاعری داشته باشیم و علاقه هم خود به خود شاعر می شویم و معتاد به شاعری.
اگر شاعری کم ادعا هم باشیم آن گاه کاری لذت بخش خواهد بو برای ما و شاید دیگران.
برقرارباشید.

*

سلام به شاعر بزرگوار و به ویژه فهیم :
قریحه +
اعتیاد +
کم ادعایی ...
و این آخرین را می توانم از مشخصه ها و معرٌف های بارز جناب عالی بدانم ...
... که از جمله در توصیف سبک زندگی خود به عنوان مشت نمونه خروار هم به حق و به مفهوم واقعی کلمه « صاحبدیوان » هستید .
ظلٌ عالی مستدام .
علی عبداللهی
1392/2/18 در ساعت : 22:53:50
درود گرامی
سپاس
حمیدرضا اقبالدوست
1392/2/19 در ساعت : 12:22:56
از شعر و و خاطره ای که شیرین ترش کرده بود لذت فروان بردم /استاد شاد و پیروز و سلامت باشید / یا حق

*

سلام به شاعر ارجمند و گرامی

جناب عالی همیشه نسبت به این بنده لطف دارید

بسیار ممنون و متشکرم .
سعید پسران رزّاق
1392/2/18 در ساعت : 15:18:41
درون کاسه ای از کاشی میبد
به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی
زمرغ و گل ، گل و بلبل

فضایی بهتر از این؟ یا غذایی بهتر از آن؟(مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی)
به هر یک رو کنی، هم جان، هم تن!
می تواند بهره ور باشد.

با سلام و ادب خدمت استاد مردم شناسی یزد. جایگاه باقلوا را به فالوده تحویل و تحول فرموده اید.

*

سلام به شاعر ارجمند و گرامی و...
و... استاد مردم شناسی اصفهان ؛ چرا که فعلا" جناب عالی طی شعر هائی زیبا از خود ، و البته به صورت طنز ، بیش از بنده به تو صیفات مردم شناختی می پردازید ؛ و بنده هم همه را ، و گاه چند بار ، میخوانم و محظوظ و مستفید می شوم .
پنجاه - شصت سال قبل فالوده یزدی هم اشتهار و رونقی داشت و نفوذی بسیار بیشتر از باقلوا در زندگی روزمرٌه مردم یزد .
شنیده ام که حتی در تهران هم دو مغازه فالوده یزدی می فروخته اند که به همان کیفیت فالوده یزدی ارائه شده در یزد نبوده است .
با تشکر بسیار .
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/2/18 در ساعت : 20:26:48
درود بر استاد یزرگوارآقای دکتر آیت اللهی


یزرگ مرد عاشق ، فقط آفرید گارعشق قدر تلاشهای عاشقانه ی شما را میداند وارج می نهد

از امثال من جز قدر دانی وگفتن سپاس ودست مریزاد چه کاری بر می آید؟؟

سپاس ویاز هم سپاس

وامّا خدارا شکر که اطرافیان شما از شعر و شاعری فقط اکراه داشتند

من شعر وچشمه ی شعرم را در نوجوانی آن چنان سوزاندند که تا 28 سال بعد باحافظ وسعدی هم بیگانه

شدم !

*

سلام به شاعر عزیز و ارجمندی که بنده هنوز هم دارم در تداعی زیبائی های آخرین غزلش که روی پیشخوان آمده است سیر و سلوک می کنم .
عجب غزل زیبائی است این .
وامٌا ما از یک درد اجتماعی صحبت می کنیم غافل از این که اگر جوانان خودمان هم اکنون که امتحاناتشان در این « کشور مدرک گرائی » نزدیک است به شعر و شاعری بپردازند به احتمال بسیار نهی خواهیم کرد .
اگر شخص امام (ره ) و شخص مقام رهبری شاعر نبودند کار شعر در این ورطه ی فرهنگی به کجا می کشید ؟.
متاسفانه در این کشور « فرهنگِ فرهنگ » را چنانکه شاید و باید ...؛ سیاستگذاری درست فرهنگی ، برنامه ریزی و...
بسیار ممنون و متشکر از لطف همیشگی جناب عالی
سید حسن رستگار
1392/2/19 در ساعت : 10:50:41
سلام استاد

مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی .
مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد
و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان
درون کاسه ای از کاشی میبد
به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی
زمرغ و گل ، گل و بلبل

شعر شیرینتان کام جانم را شیرین کرد این اول صبحی
و از آن شیرینتر توضیحات پی نوشت آن بود

بر قرار و بر مدار
یا علی

*

سلام به شاعر گرامی جناب رستگار

باتشکر بسیار از لطف جناب عالی

امٌا به اصطلاح « از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان » من آن توضیحات را نوشتم که « تلخ و شیرین » شود ...
پس معلوم می شود چندان موفق نبوده ام ؟!

علی نگهدارتان ، دست خدا یارتان
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1392/2/20 در ساعت : 21:4:40
درود بر استاد آیتاللهی عزیز و شعری که پنجاه سال از پیدایش آن گذشته و هنوز شیرین است . برقرار باشید

*

سلام به استاد بزرگ اخلاق و معرفت

اگر پس از گذشت حدود نیم قرن هنوز هم شیرین است به این دلیل است که جنس های آن زمان بهتر بود !: فالوده یزدی هم فالوده ی قدیم ! و نه حالا ...

خاطر مبارکتان هست که آن زمانها محل چاپ و نشر بسیاری از اشعار درجه یک و به خصوص درجه دو وسه شعرای جوان مجله فردوسی بود و بنده هم شعرهای به اصطلاح بهترم را برای چاپ و نشر ( از بیم بزرگترها با نام مستعار ... ) برای آن مجله می فرستادم و آنچه را که مناسب نمی دیدم یا چون این شعر احتمال چاپشان را کم می دیدم نزد خود نگهمیداشتم ...

ولی شخصا" علاقه ی خاصی به این شعر دارم ؛ و ارادتی مزید حضور جناب عالی .
بازدید امروز : 30,154 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,988,754
logo-samandehi