سلام
یا محمد(ص)
زمین بود وزمان آبستنِ یک مردِ بارانی
جهان واکرده بود آغوش خود را رو به مهمانی
که از سمت حقیقتهای بی تردید می آمد
ودر سرداشت سودای سعادتهای انسانی
زمین بود وزمان می خواست دستی راکه بردارد
از این تندیس های کهنه، آب ورنگِ شیطانی
از این لبخندهای تلخ طعم بی قراری را
از این آرامشِ آشفته دریاهای طوفانی
و او آمد کسی از امتدادِِ جاده در باران
کسی با فکرهای ناب وارزشهای انسانی
ابر مردانه مردی از ورای هر چه خوبیها
که می کوبید بر ظلم خدایان مهرِِ ویرانی
کتابی ناب دردست وبهاری تازه درجانش
بشارت داد دنیا را به پایان پریشانی
تاریخ ارسال :
1392/2/15 در ساعت : 10:40:16
| تعداد مشاهده این شعر :
572
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.