(2)
البته عقاید بنده در باره این شعر به این معنی نیست که شعر یک شعر مطلق است و نیازی به ویرایش فنٌی یا به اصطلاح کهنسرایان و کهنگرایان « نقد » ندارد ؛ چرا که اکثر قریب به اتفاق اشعار ، در صورتی که شاعرشان بخواهد ، می توانند و شاید می باید که ، بازهم با تعامل و تفاهم با شاعر ، ویرایش شوند .
شعری است زیبا با حُسن مطلع که چون همین مطلع در مقطع هم آمده است ( صنعت « رد المطلع » ) دارای حُسن مقطع هم هست .
اگر درسی را که در سال 1342 خوانده ام درست به یاد داشته باشم در بحر رمل مخذوف مکفوف است که در یکی دو مصراع ...
این شعر را دو - سه بار خواندم ، محظوظ شدم ، لذٌت بردم ؛ و نمیدانم چرا قطه اشکی هم به چشمم آمد .
من هم چون جناب معید داستان بر این بیت توقف و تامل می کنم که :
« رستم اینجا سینه اش زخمی ترین زخمی، نگاه اش پر ز درد
خنجری در دست این تورانیان دیدم، هلا! پندار نیست »
و به خصوص این بیت که مورد تاکید استاد وثوقی و جناب محمد صالحی هم قرار گرفته است :
« تب نمی داند که آتش از کدامین دل پریشان می شود
از پریشانی، سخن سربسته باید، مدعی عیار نیست »
که شاید نتیجه این باشد که رستم لااقل از تورانیان خنجر می خورد و نه از ایرانیان ...
و با این بیت از مولانا در تسلٌی که :
« هرخوشی که فوت شد از تو مباد اندوهگین
کو به نقشی دیگر آید نزد تو می دان یقین »
استوار و پایدار باشید انشاء الله .
________________________________
درود بر استاد آیت اللهی بزرگوار
در برابر همه ی محبت ها و لطف ها و خطاپوشی های تان ذهن و زبانم ناتوان است. به فرموده ی حضرت حافظ:
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالا بلندان شرمسارم
هماره و پیوسته از نظر بلند و نگاه سرشار از لطف تان سپاسگزارم و می دانم که مردان کریم جز به بزرگی و کرامت نمی توانند نوشت. و شایسته و درست آن است که نوشندگان لطف و کرامت، جایگاه خویش بشناسند و باده ی غرور را از خویش دور سازند.
سایه لطف و محبت تان مستدام و عزت وسرافرازی تان روزافزون باد