افتاده در دستان بادامواج گيسوها
صياد می گردد فقط دور پرستوها
وقتی که شيطان عاقبت انديش تر باشد
بايد بيفتد قرعه دردستان جادوها
حالاکه سيری نا پذيراز طبع خونخواريست
چنگال حرص آزاد می چرخددراين سوها
از خواب شيرين می پرد هر غنچه بغض آلود
خون می زند فواره از آغوش کندوها
آيات محکم را تلاوت می کنند اما،
لال است از تفسير آن عقل ارسطو ها
افسوس قدسرو ازچشمان باغ افتاد
رونق گرفته هرزگی ها برلب جوها
تقدير گلهای بهاری عمر کوتاهست
پيچيده درذهن زمانها عطر شب بوها
آب از سر دنيا گذشت وعصر پايانيست
چيزی نمانده ميرسد عدل ترازوها....
زهرامحمودي
تاریخ ارسال :
1392/2/2 در ساعت : 10:55:4
| تعداد مشاهده این شعر :
933
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.