ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



گوشه‌ای تنها نشسته خسته می‌نالد پلنگ

/ قصّه‌ی پلنگ
تقدیم به دانش‌آموزانم از 1371 تاکنون
گوشه‌ای تنها نشسته خسته می‌نالد پلنگ
روی بازویش شکسته خاطراتی از تفنگ

یک غرور تیزپا جا مانده از آهوی دشت
رفته بر عکس همیشه سوی بیشه لنگ لنگ

جرئتی که جنگلی از پنجه‌ی او می‌شکست
می‌کشد روی زمین از درد خود پیوسته چنگ

چشم او بارانی و در آسمان ذهن او
آرزوها مثل یک رنگین‌کمان رنگ‌رنگ

لحظه‌ای از خاطرش رد شد شبیه فیلم‌ها
صحنه‌ای که بوده او با شیرها در حال جنگ

هیبت کوه و هیاهوهای جنگل ناتوان
هیکلش را می‌کشید آهسته بر یک تخته‌سنگ

تشنگی خویش‌تن را بر لب یک چشمه برد
از جراحت استراحت کرد با لختی درنگ

پابه‌پای پارس از پهنای صحرا می‌تپید
لای نیزاری طنین زاری یک قلب تنگ

آسمان.، مرغابیان درحال کوچ و ناگهان
سایه‌ی دستان صیاّد و صدایی ، بنگ ، بنگ

پوستش را کنده و پوشیده چندی بعد از آن
خانمی در یک خیابان بی خیال این پلنگ

-------------------
 ای پلنگ نوجوان این نیست آهوی چمن
چون که شد چشمان او آبستن صدها فشنگ
 تو مگر در تیررس هرگز نباشی بی‌گمان
او شکارت می‌کند ای در خیالاتت زرنگ
او نمی‌خواهد بسازد کلبه‌ای از عاشقی
می‌زند با پلک‌هایش کشتن ما را کلنگ
گر بت هندوی تو او معبدت آغوش اوست
روز آخر می‌برد خاکسترت را رود گنگ
تا شوی بیدار از احساسات خرگوشی خویش
می‌زنم با این غزل از دفترم هر روز زنگ

کلمات کلیدی این مطلب :  پلنگ ، تفنگ ، جنگ ، فیلم ، خانم ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/21 در ساعت : 0:15:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  1036


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 11,464 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,970,064
logo-samandehi