ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مرثیه بهار!

تقدیم به اشک های پنهان پدرانی که آه در بساط ندارند در وانفسای دم عید!!!. و برای یک مرد چه قدر تلخ است ؛ شرمسار زن و بچه بودن:
 
در می زند بهار که مهمان رسیده است
وقت ِ شکوفه دادن ِ گلدان رسیده است
 
باران ِ شوق ِ ابر به پای بنفشه ها،
خورشید ِ خنده بر لب ِ ایوان رسیده است
 
در می زند بهار که هنگام ِ شادی است
هنگام ِ بوستان و گلستان رسیده است
 
حافظ بیاورید و مِی و مطرب آورید
نوبت به بلبلان ِ غزلخوان رسیده است
 
در می زند بهار و پر از گریه می شود
مردی که خنده هاش به پایان رسیده است
 
مردی که رنج می چکد از دست ِ خالی اش
مردی که روز و شب به لبش جان رسیده است
 
***
وقتی که شرمسار ِ عیالش شود پدر
فصل بهار نیست ؛ زمستان رسیده است
 
محمدرضا سلیمی
http://chardivarieejbari.blogfa.com/

کلمات کلیدی این مطلب :  غزل ، محمدرضا سلیمی ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/12/28 در ساعت : 14:10:32   |  تعداد مشاهده این شعر :  879


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد حسین انصاری نژاد
1391/12/29 در ساعت : 16:24:59
سلام بر دوست.
غزل زیبایتان را در ستون بشنو از نی سایت گذاشتم.
سبز و سربلند باشید.
-----------------
سلام استاد
ممنون
خدا كنه كه رسالت شاعرى ام را انجام داده باشم و بتوانم انجام بدهم
بزرگوارى شما باعث دلگرمى بنده و دوستان است
ديرپاى و شادزى
سید محمد امین جعفری حسینی
1391/12/28 در ساعت : 17:52:29
شیر مادرت حلالت باد
--------------------------
سلام بر برادر عزيزم سيد محمد امين
لطف دارى
ديرپاى و شادزى
محمد حسین انصاری نژاد
1391/12/29 در ساعت : 10:22:12
سلام شاعر.
دست مریزادبااین عواطف زلال وانسانی ات.پرحس وزیباست وچه پایان غمگنانه ای دارد.
-------------------
سلام
ممنون از حسن نظرتون
چه قدر خوشحالم كه شما خواننده شعرم هستيد
نغمه مستشارنظامی
1391/12/29 در ساعت : 2:58:38
عیدتان مبارک/ انشاالله هیچ پدری شرمنده زن و فرزندانش نباشد در این روزهای آخر سال/ شعر زیبا و بیداری بود.
-------------
سلام
عيد شما هم مبارك
ان شاء الله
بازدید امروز : 19,978 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,241,185
logo-samandehi