ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غزل: با همان لالایی اول نباید خواب شد

برف روی قله بودم؛ سرنوشتم آب شد
آمدم دریا شوم؛ سرمنزلم مرداب شد

نه زمین بیراه آوردم نه دریا دور بود
هر چه شد از این دل واماندۀ بیتاب شد

در مدار روزهای گیج و تکراری فقط
اشتیاق لحظه­های کودکی نایاب شد

باد گاهی مقصدش بالیدن فواره نیست
گاه باید مثل سیب از شاخه­ای پرتاب شد

آسمان وقتی که دیگر عرصۀ خورشید نیست  
میشود چشمی برای دیدن مهتاب شد

وقت­هایی هم برای انتظار پلک ماست
با همان لالایی اول نباید خواب شد

ای جماعت من ولی میترسم از احوال شهر
بوسۀ گرگی اگر بر سردر آن قاب شد

دوست دارم عاشقی را از میان رسم­ها،
از میان عشق­ها؛ مهری که عالمتاب شد

از میان رخت­ها؛ خون، وز میان بست­ها؛
دست بی پروای ما وقتی به­هم قلاب شد
 
حمیدرضا نیری - اسفند 91

کلمات کلیدی این مطلب :  غزل : با همان لالایی اول نباید خواب شد ،


   تاریخ ارسال  :   1391/12/22 در ساعت : 17:12:32   |  تعداد مشاهده این شعر :  1037


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اشرف گیلانی
1391/12/23 در ساعت : 8:51:46
با همان لالایی اول نباید خواب شد

نغمه مستشارنظامی
1391/12/23 در ساعت : 0:26:52
دوست دارم عاشقی را از میان رسم­ها،
از میان عشق­ها؛ مهری که عالمتاب شد

از میان رخت­ها؛ خون،ش وز میان بست­ها؛
دست بی پروای ما وقتی به­هم قلاب شد

عاشقانه زیبایی بود درود بر شما
علی رضا آیت اللهی
1391/12/23 در ساعت : 19:29:12
سلام
زیباست و
دارای فلسفه و جهان بینی شاعرانه
تشبیهاتی جذٌاب دارد
سال نو بر شما مبارک باد
بازدید امروز : 51,625 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,215,936
logo-samandehi