جناب موسوی بهترین اشعار ایینی را دوباره تورقی بفرمایید به این درک خواهید رسید که این اشعار .... *** سلام علیکم این "درک " کمی درکش مشکل است ! نخست سلام علیکم ! شما از کجا پی به "عدم درک " بنده برده اید ! حضرت آقا ! اشتباهی "تایپ "کرده اید. بازهم تاکید می کنم خواستگاه ذهنی امثال حضرتعالی با من و امثال من تفاوت دارد. شما برای "ترویج نقد " پابه میدان نگذاشته اید وگرنه از ادبیات بس "فریباتر " برای بیان مقصود استفاده می کردید. بهتر است شما این موضوع را "درک" کنید : مبانی فکری ادبیات شما و آقای ضیایی " ارسطویی " و مبانی فکری ادبیات دینی "ما" برگرفته از "نصوص اسلامی و مکتب فقهی "تشیع " است ! من به شعر " سرخانم " کاری نداشتم ! من می گویم "الفبای شعر دینی " با " الفبای "لاتین یونانی - رومی " و مبانی فکری آن تفاوت دارد. ""بهتر است هرکس در حوزه فکری خودش اظهارفضل کند"" ! اشتباه گفته ام ؟! اگر دقت به "نوشتار من " شده بود ؛ حوزه فکری "محسوس و معقول " را از حوزه فکری " مخیل متوهم " جدا کرده ام . شعر دینی "اساس اش " محتواست و "شاعر دینی" باید دوچندان قوی تر از دیگران در حوزه شعر باشد ! چون علاوه بر توانمندی "تکنیکی" با ید از مبانی نظری و عملی "دین" نیز باخبر باشد. مثل "عرفان" ! بهتر بود نوشتار بنده را "بهتر" می خواندید؛ تا "صواب و ثواب" را در نوشتار خود "رعایت" می کردید. (از آشنایی با شما ، هرچند این طوری خرسندم) موفق باشید. یا حق !
|
کسانی که میخواستند قدر و منزلت فردوسی، ناصرخسرو، نظامی، عطار، مولوی، حافظ، جامی، صائب، محتشم، وحشی، یغما، محیط، بهار، شهریار، پروین و ... را به انحطاط بکشانند چهاردیواریای ساختند به نام «دانشکده» و عدهای را به افتخار آکادمیکی بودن نایل ساختند تا «ادوارد براونی» باشد که به جای ما تاریخ ادبیات بنویسد. چه افکاری برای پروردن این افراد بهتر از مهملات ارسطویی؟! به دنبال ارسطو باید فتوریسم هم میآمد، سلمبلیسم هم میآمد، سوررئالیسم هم میآمد، و در این بیم هم اسکیپیسم هم میآمد و چند سالی هم هست؛ که متأسفانه به نهایت هرج و مرج در ادبیات بیمرز و بوم خود رسیدهایم. هر نوخواستهای، پرچم «آوانگارد» به دوش به ادبیات فاخر، وزین و دینمحور ما حمله میکند که اگر افتخار ادبیات – دینی - کهن برای ما «نمد» نشد برای او «کلاه» بشود. استاد عزیز! از حضرت علی(ع) درباره «شعر» نپرسیدند! درباره «شاعر» پرسیدند؛ آن هم بهترین شاعر عرب؛ امرؤ القیس! مانند همین سوال را پیشتر از معلم، مربی، مولا و سرور حضرت علی(ع) پرسیدند، ایشان اشاره به شعر لبيد بن ربيعه عامرى کردند: ألا كُلُّ شيءٍ ما خَلا اللّهُ باطِلُ وكلُّ نعيمٍ لا مَحالة َ زائِل مگر چند نشانه نیاز است از خدا، قرآن، پیامبر(ص)، حضرت علی(ع)، اهل بیت(ع) و تمام شعرای شیعی و اسلامی که در راه اعتقاد خود جان دادهاند؛ تا بنده به این نتیجه برسم که: اساس ادبیات دینی ما در فرضیه ادراک، نخست «عقلمحور» سپس «حسمحور» و بعد از آن «تخیلمحور» است؛ البته در اشعار عرفانی و نه در مدایح و مراثی اهل بیت(ع). چگونه میتوانم درباره خدای خیالی، پیامبر خیالی و امام خیالی شعر بسرایم و بر مخاطب دینی خود عرضه کنم. مرتبهی عقلی که جناب آقای جندقی بدان اشاره کردهاند؛ عقل برهانی، استقرایی، اکتسابی، کیلویی، گرمی، درهمی، دیناری، ریالی و در یک کلام «عقل ناسوتمحور» است که نمیتواند شالوده شعر باشد. عقلی که بنده از آن صحبت میکنم بخشی از «امر» و علم الهی و هستهی هستی است؛ عقل «لدنی» است. عقل پدیدآورنده حکمت و عرفان و زهد است؛ محیط بر عالم جبروت و ملکوت و ناسوت. بخش اعظم تفکر شعر ما مسلمانان، ماورایی، قدسی و متافیزیکی است؛ چگونه می توانیم شالوده آن را از «فیزیک» بدانیم، از «محاکه» بدانیم، از «کافه نادری» بدانیم؟!
|
1- استاد بزرگ : صحیح است . بقول مرحوم شریعتی : چماق تکفیر و انکار را بر سر دشمن می گیرند نه دوست حضرت استاذ ... تخته سیاهتان را عشق است .
2- اینما تولوا را خوانده ای تو ای زاهد ...
3- لطفن نظراتتان را کارگاهی بفرمایید تا ما نیز از نظرات ارزشمندتان در این حیطه بهره ها ببریم و ما نیز حضور حضرتتان را درک نماییم ، فردا روسیاه نباشیم .
4- بنده نیز موافقم که کارشناس خاص داشته باشیم . اصولن جایی که کارشناسانی مثل حضرتعالی هستند و با تعاریف مکرر بجا و مدایح صله وار دوستان فقیر و غنی ادبی را می نوازند وجود و نظر دهی امثال من دور از عقل ِ حس محور است .
5- به ولای دوست نیت ما هم خیر بود ، خواستیم حرفی زده باشیم ، خودمان فکر کردیم خیر سرمان داریم سره از ناسره شعر جدا می کنیم مقبول تر بیفتد .
6- افسوس که هر چه خوانده ام بر باد است ...
7- ...
آدم می ماند چه جوابی ، چطور و با چه لحنی به عزیزانی مثل شما بدهد که کافی باشد و اکمل . عزیز دلم نظری اگر دارید چرا از در تکفیر و تکه پرانی وارد می شوید ؟ همین کسی که شعر را مخیل و موزون خواند و چندین قرن هم از روی دستش اشعار بدین منوال نقد و بررسی شد تا همین الان کسی خرده ای بر او نگرفت که چرا مثلن شعر مولانا را شعر حافظ را ... عالی ترین های آیینی و عرفانی اند نقد می کند . در مقام جدل وارد می شوید و از دید دانای کل حکم صادر می کنید . اینجا کارگاه است مدرسه نیست جناب .
کارشناس هم اگر بطور اخص کارشناس شعر آیینی باشد اول باید الفبای نقد آکادمیک را بلد باشد بعد بیاید با محوریت" نظریه " شعر را " نقد " کند . اینکه شعر برای کسی سروده شده باشد یا در موضوعی خاص مربوط به ارائه آن در مجلسی در خور است که مطمئن باشید در آن مجلس بنده هم پای منبر جز احسنت و آفرین چیزی نمی گویم ...
برایتان سعه صدر آرزومندم .
|
هوالجمیل جناب استاد صادق ایزدی گنابادی (دامت توفیقاته) سلام علیکم نخست تقدیر و تشکر می کنم از نوشتن مطالبی که باعث شد تا این نوشتار، به واسطهی آن، ذیل مطالب سودمند حضرتعالی بیاید. ... و اما «شعر» در نگاه حضرت پیامبر(ص) این است که: «ان من الشعر لحکمة، و ان من البیان لسحرا؛ بعضى از اشعار، حکمت است، و پارهاى از سخنان، سحر(الغدیر، ج2، ص 9).» منظور بنده از شعر دینی، مکتب شعر دینی و حضور این شکل از ادبیات در ادبیات ایران زمین، این است که: اصل، اساس و شالودهی این تفکر، توسط حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به ایران آورده شده است بعد از حضور ایشان در مرو، مکتب ادبیات دینی (در کنار مکاتب عقلی و نقلی، علوم و معارف اسلامی) منجر به پدید آمدن نظریههای مختلف در حوزه ادبیات و جغرافیای وسیعی از آسیا گردید و این موضوع را بنده در چندین مقاله به صورت «ابتدایی» مورد بررسی قرار دادهام تا انشاءالله در فرصتی مغتنم و مناسب به صورت علمی، آن را مطرح کنم. باید عرض کنم نگاه «توحید محور» پیامبر(ص) در شعر «لبيد بن ربيعه العامرى»، خود مبین این قضیه است که اساس شعر دینیِ اسلامی، با آنچه من آن را تفکر ارسطویی مینامم کاملا متفاوت است. ارسطو ذات شعر را از «محاکه» یا محاکات میداند و جناب خواجه نصیرالدین توسی(ره) نیز به پیروی از ارسطو، بر این اشتباه بوده است و جوهره شعر در انسان را، از محاکات میداند. چگونه میتوان شعر؛ این کلام مقدس و ودیعه خداوند را، که مصداق « عَلَّمَ الإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» است و ذات جلاله با «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» به آن سوگند میخورد را ناشی از محاکه دانست؛ که آن تقلید از لذتیابی غریزی طیور، حیوانات و وحوش است. تا کی قرار است پیرو تفکری مضمحل، ناشیانه و اومانیستی باشیم؟!
|
سلام بر جناب موسوی
فرمو د ه اید که نقد شعر دینی -ایینی را باید کارشناسان شعر حوزه ی دینی انجام دهند
خدمت شما عرض کنم شعر به عنوان یک مدیوم هنری به تنهایی خارج از هر پسوندی از فندانسیونی بر خور دار است که اتفاقا توسط هر کسی که با مقوله شعر اشنا باشد قابل نقد و بررسی است و شعر دینی نیز از این قاعده استثناء نیست فقط انچه که باید توسط مفسر و شارح هم اشنا به دین و شعر صورت بگیرد بحث محتوایی است که متاسفانه حوزه ی ادبیات ما از این گونه نقادان خالی ست و این همه اغراق های کفر امیزی که در شعر آیینی وجود دارد نتیجه ی همین نقصان است
جناب موسوی آنچه را جناب ضیایی در مورد این شعر گفته اند متاسفانه درست و بجا و کاملا فنی است تمام حرف جناب ضیایی این است که در این شعر خارج از محتوای مقدس ان هیچ کشفی و خلاقیتی وجود ندارد و از کلیشه و تصویر های زنگ زده و مستهلک رنج می برد و این حرف درستی در مورد این شعر است که هر اشنایی به شعر چه اشنا به حوزه دین باشد و یا نباشد این را درک می کند
در پایان من نفهمیدم اذعان به این که در این شعر خلاقیت و کشفی وجود ندارد چه ربطی به سوکولاریسم دارد این گونه اتهام زنی های بی پایه کار نقد و بررسی آثار هنری را بسیار سخت می کند
جناب موسوی بهترین اشعار ایینی را دوباره تورقی بفرمایید به این درک خواهید رسید که این اشعار علاوه بر محتوای متعالی ان اتفاقا از ویژگی هایی بهره می برند که اقای ضیایی به ان اشاره کرده اند در پناه خداوند سالم باشید
|
سلام بر جناب موسوي حقير ارسطو را در حد همان كسي مي شناسم كه مي گفته است زمين مركز دنيا ست و اين خورشيد است كه به دور زمين مي گردد در چند جا هم اسمش را شنيد ه ام حالا نمي دانم چه شده كه ارسطويي مي نويسم و ... جناب موسوي حرف حقير حرف ساده اي بود . بنده گفتم محتواي شعر به جاي خودش مقدس ظرفي كه محتوا در ان ريخته مي شود هم مهم است و اتفاقا در درجه اول از اهميت قرار دارد چرا كه محتواي مقدس را مي توان در قالب هاي ديگر مثل مقاله و فيلم و يا هر چيزديگري ارايه داد و بنا نيست بند ه اي كه به ذات شاعر نيستم فقط براي راضي كردن خودم محتوا را در ظرفي نامرغوب ارايه دهم جناب موسوي براي روشن تر شدن بحث شما را حواله مي دهم به نهج البلاغه از امام علي پرسيدند بهترين شاعر عرب كيست امام بعد از مدتي سكوت فرمودند همان شاعر گمراه عرب سوال كننده اصرار كرد تا امام اشاره مستقيم داشته باشند كه امام فرمودند امر القيس جناب موسوي در شعر امر القيس عقلانيت وجود ندارد همان تخيلي و مباني وجود دارد كه شما آ ن در درجه چندم از اهميت قرار مي دهيد اما امام علي (ع) كاملا منطقي بحث شعر را به عنوان يك هنر و يك ابزار از بحث محتوا جدا مي كنند جناب موسوي (بدون هيچ ادعايي و فقط از منظر يك شاگرد )واقعا بحث عقل را در شعر من نمي فهمم يعني اين شعر از حضرت امام " من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم "را شما چه طور بدون استفاده از كد هاي شعري كه مبناي ان بر تخيل است بررسي مي كنيد شعر ابتدا بايد با الفباي مخصوص به خودش وا كاويي و نقد شود و در ژرف ساخت و به گفته جناب جندقي در مرحله مفهوم سازي مي تواند عقل چاره ساز شود خدواند شما و خانواده را سلامت بدارد خداوند شما و خانواده را سلامت بدارد
|
ترکیب ها و تصاویر این دسته از شعر ها ( منظورم گروهی از شعر ها ی بخصوص آیینی و ارزشی ست ) اگر چه شاید شعرهایی بدون مشکل یا حتی روانی نیز باشند ، سر جمع ، فضایی تازه را نمی آفرینند . مشکلی که شاعران بخصوص آیینی ما بدان گرفتارند و آنچه می نویسند جز در دایره واژگانی و تصویر سازی های قابل پیش بینی نیست . این اشعار حتی اگر روان ترین و کامل ترین اشعار به لحاظ عروضی و شعرایی ! باشند اما به ذات متعالی و کشف گرای شعر نزدیک نمی شوند .اخموتر بگویم : شعر به حساب نمی آیند اگر شعر را کلامی مخیل بدانیم ...موزون بودنش پیشکش . نزدیک شدن به فضایی که در آن آیینی نویسی یک دغدغه ی ذاتی و خلاق برای شاعر است فرق دارد با سری کاری های کتابی یا جشنواره ای . امری که شان شعر ها نیز آنرا می طلبد .
این شعر نیز در بیت آخر نجات پیدا می کند . ممنونم .
|
هوالجمیل معیار اشعار دینی (آیینی) اسلامی است و با سنگ محک "ارسطویی" شعر نبوی را سنجیدن !!! شیوه ای ناسنجیده است . بهتر است "نقدشعر دینی - آیینی " را کارشناسان حوزه ی شعر دینی انجام دهند ! چون مبانی شعر دینی نه تنها "مخیل محور " نیست ؛ بلکه از شعر به عنوان یک رسانه دارای پیام ارزشی استفاده می کند؛بیشتر عقل و حس محور است؛ تا انواع دیگر . اگر شعر "ضعیف "است حرفی نیست ! ولی لطفا با "پارادایم های سکولار و هلنیستی ، شعر دینی را مورد نقد قرار ندهید. خدا - البته خدای مسلمانان - خیرتان دهد. یا حق ! ----------------------------------------------------------------------------------
|
جناب مستطاب آقای ضیایی (زید عزه) شما را هم با این "ادبیات نظریه مند " عشق است ! بزن زنگو اخوی ! چرا دلخور شده اید ؟ ساده عرض کرده ام : ما از دو "آبشخور متفاوت " در حوزه ی شعر ( البته از لحاظ محتوا) استفاده می بریم! این "تیکه پرانی" است ؟! تخته سیاهی که ملاحظه فرمودید : تخته سیاه فقیر ترین مدرسه در روستای "چهارحد" است و من یک ماه در شش سالگی ، در آنجا درس خوانده ام- البته با ضرب و زور ترکه ی بادام - اصلا از "اول " شاگرد تنبلی بودم ! حضرت آقا : به قول استادم جناب "خوش عمل " تو کتم نمیره که "ارسطو و شاگردانش " درباره شعر و الباقی اش ... ، چی گفته اند! من حقیر ، "نظریه پرداز مکتب شعر دینی "هستم و در شعر دینی - آیینی ، از مرثیه و مدح گرفته تا شوخی و طنز ؛ قایل به محوریت و مراتب استنباطی :1- عقل 2- حس3- خیال هستم و "تخیل " را در پایین ترین مرحله ادراکی می دانم . قرآن کریم شاعرانی را "مذمت " می کند که "خیال پردازند" ؛ نه این که از "قوه ی تخیل" برای بیان "مقصود" استفاده می کنند! جناب منتقد ! من جز به" ضرورت" وارد "بحثی" نمی شوم ! (ساختار و تکنیک شعر اگر ضعیف است؛ عدم توانایی شاعر در "پرداخت "است؛ دلیل کم لطفی به شعر آیینی نیست ! با اینکه "خود" از بزرگترین "منتقدان و مخالفان شعر آیینی (کنونی ) هستم. "زبان فکری شما با بنده ی "کم سواد" متفاوت است ! جسارتا : نه شیر شتر ، نه دیدار عرب ! یا حق !
|
منظور من از این مطالب، نقد شعر سرکار خانم عباسیان(خداوند خیرشان دهد) نبوده و نیست، محکوم کردن ایشان به سرایش شعر مخیل و کم ارزش نشان دادن نوشتار ایشان؛ بر آن داشت تا کمی هم افاضه کرده باشم. سالهاست مدایح و مراثی اهل بیت را روضهخوانی، مدح، دلخوشی یا ریاکاری، جشنوارهای شدن و یا سایر تعابیر از این قسم معرفی میکنند. حقیر کمسواد گرچه کرسیدار مکتبخانه آکادمیک - با آن زوایای بسته و طول و عرض همسان – نیستم اما بعد از سه دهه فعالیت ادبی (شعر و نثر) در حوزه ادبیات دینی میتوانم تشخیص بدهم که منظور امام خمینی از: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»، خیالپردازی در حوزه عرفان اسلامی نبوده بلکه استفاده از قوهی تخیل، برای تنظیم این گفتار برآمده است که ای حضرت دوست (جل جلاله)! من با عشق تو از حالت «کثرت» به حالت «وحدت» وارد شدهام، از مرحله «قال» به مرتبه «حال» رسیدهام، با نگاه تو به هستی می نگرم همان گونه که عاشق گرفتار به معشوق مینگرد و چشم بیمار به جمال یار. در عرفان اسلامی آنچه «جان» شعر است «عقل»؛ آنچه «تن» شعر است، «حس» و آنچه «غذای» شعر است «تخیل» میباشد. من این مصداقها را برای شعر دینی می دانم اعم از: اشعار توحیدی، مدایح و مراثی، اشعار عرفانی و اشعار حکمت آمیز! برای انواع دیگر از جمله آثار: سیاسی، اجتماعی، طبیعت گرایانه، طنز، اومانیستی، فتوریستی، سکولار و انواع دیگر عقلانیت را دخیل دانستن اشتباه محض است. اساس این گونه اشعار تخیل و توهم چه به معنای امروزی و چه به معنای شک و گمان است. باز عرض میکنم هیچ خدایی را نمیشود با خیال و با شک و گمان معرفی کرد اما میشود با خیال و شک و گمان خورشید را «ژوپیتر» معرفی کرد و ماه را «هلن» و سرکار خانم «آنجلینا جولی» را فرخلقا و آقای «برادپیت» را امیرارسلان رومی. ضمن پوزش از تصدیع. عزتتان پایدار و شادیتان برقرار باد!
|