طرح ِ لبخندی و روی گونه ها جـا مـانـده ای
بـاز هم در امتداد ِ چشم خــود وا مــانــده ای
ناجوانمردانه چشمان ِ تـو را پـوشید و رفت
بـاز در آشوب هــای جـاده تنها مـانــده ای
باز هم دیوانـه/ تمکین کرده ای با انتظار؟!!
یـا کـه خورشیدی و دست ِ آسمانها مانده ای
راه بـا خـود بـرده گــرمـای تنور ِ عشق را
شکل ِ قندیلی کـه آویـزان ِ سرمـا مانده ای
گریه کن/ای حجمی از انباشت ِ احساس ها
مثل ِ بغضی کهنه روی شانه ی ما مانده ای
حجم ِ زنبیل ِ قــدیـمی را پــر از دیـدار کـن
شاید این بار آسمان فهمید اینجا مـانده ای
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/11/23 در ساعت : 22:31:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1044
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.