بیاد شهداءسرافراز دفاع مقدس
بروی بال نسیم سحر پَر آوردند
هزار آینه زخم کبوتر آوردند
فضای شهر پُر از غصّه شد کجا بودی
که لاله لاله از این باغ پَرپَر آوردند
زموج حادثه از سیل ترکش و باروت
هزار پیکر در خون شناور آوردند
میان حیرت آئینه های بهت زده
هزار چشمهءجوشان باور آوردند
هزار لیلی مجنونِ کربلای حسین(ع)
هزار سرو سرافراز بی سر آوردند
برای ما که پُر از ماندنیم و دل بستن
خبر ز جبهه، ز دنیای سنگر آوردند
پُر از شکسته دلی شد هوای شهر خدا
دوباره گریهءآئینه را در آوردند
حماسه ساز میادین جاودانه شدند
ز عمق باور تاریخ سر بر آوردند
خدای من ؛ نکند روز، روز عاشوراست
که باز قاسم و عباس و اکبر آوردند
نه از محّرم و مرصاد و کربلا،این بار
هزار لالهء پَر پَر ز خیبر آوردند
موفق باشید شعرتان حرف ندارد ؛ یعنی زیباست و جای هیچ اما و اگری ندارد.