ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مصاحبه‌اي منتشر نشده با امام عارفان و عاشقان، عبدصالح خدا، حضرت امام خميني(قدس سره الشريف)*:


غلام همّت جام شراب ساقي باش





اشاره:

من به خال لبت اي دوست! گرفتار شدم

چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

پس از ارتحال ملكوتي حضرت امام (قدس سره الشريف)، براي بسياري از مردم باور اين كه غزلي تا بدين حد زيبا و عارفانه، سرودة همان عزيزي است كه «انقلابي‌ترين مرد جهان» نام گرفته است؛ كار بسيار سخت و دشواري بود، چرا كه طرفداران و دوستداران امام در ايران و جهان، پيش از اين، او را تنها به عنوان مرجعي ديني و رهبري سياسي مي‌شناختند.

واقعيت اين است كه استقامت و پايمردي حضرت امام(ره) در سال‌هاي سخت انقلاب و مبارزه، بيشتر از ايشان چهره‌اي انقلابي و سياسي ساخته بود و تصويري كه مردم از رهبر كبير انقلاب در ذهن داشتند، تصوير مجاهدي نستوه و سازش‌ناپذير بود كه با اعلاميه‌ها و سخنراني‌هاي انقلابي و آتشين خود، نه تنها آتش در خرمن استبداد و اختناق ستم‌شاهي زده بود، بلكه روح بيداري و آزادي‌خواهي را در كالبد همة مستضعفان جهان دميده بود.

آن چنان كه اصحاب «زر و زور و تزوير» و پرچمداران اسلام آمريكايي وقتي نام امام خميني را مي‌شنيدند، زانوي غم به بغل گرفته و همچون ديوانگان خود را به در و ديوار مي‌كوبيدند.

اين مرد اسطوره‌اي كه با توكل برخدا، زنگ مرگ ديكتاتورها را در سراسر گيتي به صدا درآورده بود، در پشت اين سيماي پُرصلابت و استوار، سيماي ديگري نيز داشت كه كمتر شناخته شده بود. سيماي دلشده‌اي عاشق و رندي قلندر كه همچون لسان‌الغيب حضرت حافظ شيرازي، فلسفة خلقت هستي و عالم آفرينش را «عشق» مي‌دانست و مي‌فرمود: «پيرم، ولي به گوشة چشمي جوان شوم»؛ يا هرگاه كه دلش از دغل‌بازي و مقدس‌مآبي خرقه‌پوشان زهدفروش به تنگ مي‌آمد، رندانه مي‌سرود:

واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد

از دم رند مِي آلوده، مددكار شدم

بگذاريد كه از بتكده يادي بكنم

من كه با دست بت ميكده بيدار شدم

به راستي «امام خميني» كه بود؟ مجاهد، عالم، فيلسوف، سياستمدار، عارف، عاشق، شاعر و...؟! در پاسخ بايد گفت كه امام خميني همة اينها بود و نبود! بدين معنا كه ابعاد وجودي ايشان چنان بسيط و گسترده بود كه در مسير سيرالي الله، ظرفيت پذيرش هرگونه فضيلت و كرامتي را داشت و در اين مسير نوراني تلاش مي‌كرد با استعانت از ذات اقدس الهي و فيض روح‌القدس براي رسيدن به قاف كمال «انسانيت»، تمام توانمندي‌هاي بالقوة خويش را به فعليت درآورد. از همين رو در عين آن كه عالمي عامل و سياستمداري تيزبين و آينده‌انديش بود؛ عارفي كامل و عاشقي صادق نيز بود كه در طلب وصل حضرت دوست (جل جلاله) چون پروانه خود را به آتش مي‌زد و در قلب شعله، عاشقانه چنين مي‌سرود:

پروانة شـمع رخ زيبــاي توأم

دلبــاختة قامــت رعــناي توأم

آشفته‌ام از فراقت اي دلبر حُسن

برگير حجاب من كه رسواي توأم

و اما هم اكنون كه در ايام ارتحال ملكوتي حضرت امام(ره) قرار گرفته‌ايم، ضمن عرض تسليت و تعزيت، بر آن شديم تا ديگربار در محضر نوراني آن پير باده‌فروش بنشينيم و تشنگي روحمان را با جرعه‌اي از زلال كوثر فضايل و كرامات آن عبدصالح خدا فرو بنشانيم.

***

اين مصاحبه حاصل اين همنشيني و مصاحبت عارفانه با آن روح وارسته و به حق پيوسته است. با هم مي‌خوانيم:

* نام و نشان شما؟

ـ عاشق نشدي اگر كه «نامي» داري

* اصل و نسب؟

ـ ما زادة عشقيم و پسر خواندة جاميم

در مستي و جانبازي دلدار تماميم

با هستي و هستي طلبان پشت به پُشتيم

با نيستي از روز ازل، گام به گاميم

* تحصيلات؟

ـ در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز

كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم

* مرام و مسلك؟

ـ رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار

* اجازه هست بپرسيم: چندسال داريد؟

ـ پيرم، ولي به گوشة چشمي جوان شوم

* شغل مورد علاقه شما؟

ـ گر شبانان به سر كوي تو آيند و روند

خُرّم آن دم كه مرا شغل «شباني» باشد

* دوران جواني را چگونه گذرانديد؟

ـ در كوي دوست، فصل جواني به سر رسيد

* براي مردم جالب است كه بدانند شما شعر گفتن را از چه زماني آغاز كرديد؟

ـ ندانم از شب وصل است، يا ز صبح فراق

كه همچو مرغ سحرگاه، من غزلخوانم؟!

* «تخلص» شما در شعر چيست؟

ـ مخوان حديث شب وصل خويش را «هندي»

* علت اين كه مايل به چاپ ديوان اشعارتان نيستيد؟ چيست؟

ـ شاعر اگر سعدي شيرازي است

بافته‌هاي من و تو، بازي است

* براي ما از عشق و عاشقي بگوييد؟

ـ ما ندانيم كه دلبستة اوييم همه

مست و سرگشتة آن روي نكوييم همه

* نشانة عاشق صادق چيست؟

ـ عاشق دوست، ز رنگش پيداست

بيدلي از دل تنگش پيداست

* حضرت لسان‌الغيب مي‌گويد: «چون پير شدي حافظ، از ميكده بيرون رو»؛ شما چه مي‌گوييد؟

ـ گرچه پيرم، به سرِ زلف تو اي دوست قسم!

در سرم عشق، چو ايام جواني باشد

* با اين حساب، گر شبي يار به بالين شما آيد مست...؟

ـ يا رب! ببند بر رخ خورشيد، راه صبح

در خواب كن مؤذن و در خاك كن خروس!

* براي جوانان عاشق‌پيشه مي‌گوييد عشق شما از چه سنخي است؟

ـ جز رخ دوست، نظر سوي كسي نيست مرا

* فرمانرواي مطلق عالم هستي؟

ـ عشق اگر بال گشايد، به جهان حاكم اوست

گر كند جلوه در اين كون و مكان حاكم اوست

* كوچة معشوق؟

ـ دكة عطرفروشي است و يا معبر يار؟!

* هر دو محرابند امّا، اين كجا و آن كجا؟

ـ طاق ابروي تو محراب دل و جان من است

من كجا و تو كجا؟ زاهد و محراب كجا؟

* قبله نماي واقعي؟

ـ بركَن اين خرقة آلوده و اين بت بشكن

بر در عشق فرود آي، كه آن قبله‌نماست

* به عنوان يك «عاشق صادق»، ما را به چه كاري سفارش مي‌كنيد؟

ـ برگير جام و جامة زهد و ريا در آر

محراب را به شيخ رياكار واگذار

* وجود خالي از «عشق»؟

ـ دل كه آشفتة روي تو نباشد، دل نيست

آن كه ديوانة خال تو نشد، عاقل نيست

* شما ما را به «عاشقي» سفارش مي‌كنيد، درس عشق را در محضر چه كسي بياموزيم؟

ـ شاگرد پير ميكده شو در فنون عشق

گردن فراز، بر همه خلق اوستاد باش

* در مقام يك عاشق، خطاب شما به زاهد عبوس مقدس‌مآب چيست؟

ـ زاهد! از روضة رضوان و رخ حور مگوي

خم زلفش نه به صد روضة رضوان بدهم

* نقد مسلماني ما؟

- ماييم و يكي خرقة تزوير و دگر هيچ

در دام ريا، بسته به زنجير و دگر هيچ

بگزيده خرابات و گسسته ز همه خلق

دلبسته به پيش آمد تقدير و دگر هيچ!

* در برابر كساني كه عرفان‌هاي پوشالي، تخديري و كاذب را تبليغ مي‌كنند، تكليف ما چيست؟

- گوش از عربدة صوفي و درويش ببند

تا به جانت رسد از كوي دل‌ آواز سروش

* فكر مي‌كنم فتواهايي از اين دست باعث شده كه آنان شما را تكفير كنند؟!

- دست آن شيخ ببوسيد كه تكفيرم كرد

محتسب را بنوازيد كه زنجيرم كرد

* به نظر شما بزرگ‌ترين آفت دين و دينداري در روزگار ما چيست؟

- طوطي صفتي و لاف عرفان بزني

اي مور! دم از تخت سليمان بزني

«فرهاد» نديده‌اي و «شيرين» گشتي

«ياسر» نشدي و دم از «سلمان» بزني!

* نداشتن شناخت؟ اين كه ما اسلام را خوب نمي‌شناسيم، علتش چيست؟

- در حجابيم و حجابيم و حجابيم و حجاب!

* براي شناخت اسلام و ديدن جمال حضرت دوست، شما چه راهي را پيشنهاد مي‌كنيد؟

- بردار حجاب، تا جمالش بيني

تا طلعت ذات بي مثالش بيني

خفاش! ز جلد خويشتن بيرون آي

تا جلوة خورشيد جلالش بيني

* فكر مي‌كنم عروستان «فاطمه» خانم نيز يك بار چنين سوالي از شما پرسيدند. ممكن است جوابي را كه به ايشان داديد، براي ما نيز تكرار كنيد؟

- فاطي! تو و حق معرفت يعني چه؟

دريافت ذات بي‌صفت، يعني چه؟

ناخوانده «الف»، به «يا» نخواهي ره يافت

ناكرده سلوك، موهبت يعني چه؟

* سپاسگزارم. و اما سئوال بعدي: متأسفانه امروزه نحله‌هاي باطلي به وجود آمده‌اند كه با تظاهر به زهد و مقدس مآبي، به ترويج عرفان‌هاي پوشالي و تخديري و خرافات مي‌پردازند و با اين كار خود، چهرة دين را به خرافات مشوش مي‌كنند. جواب شما به اين جماعت چيست؟

-‌ اي وا زده! ترهات بس كن

تكرار مكررات، بس كن

بر بند زبان ياوه‌گويي

بشكن قلم و دوات، بس كن

اي عاشق شهرت،‌ اي دغل‌باز

بس كن تو خزعبلات، بس كن

گفتار تو از براي دنياست

پيگيري مهملات بس كن

* فريادي امام گونه بر سر فرصت ‌طلباني كه ادعاي ارتباط با امام زمان(عج) را مي‌كنند...!

- بس كن اين ياوه‌سرايي، بس كن

تا به كي خويش ستايي، بس كن

مخلصان لب به سخن وا نكنند

حيله گر! زهدنمايي بس كن

هر پرستش كه تو كردي، شرك است

بي‌خدا! چند خدايي بس كن

توي شيطان زده و عشق خدا؟!

نبري راه به جايي، بس كن

* به نظر شما، ريشة اين جاه‌طلبي‌ها و «منيت»‌ها در كجاست؟

- اين ما و مني، جمله ز عقل است و عقال است

در خلوت مستان، نه مني هست و نه مايي

* به ياد دارم شما در جايي فرموده بوديد كه اگر همة انبياء الهي باهم جمع شوند، بين آنها هيچ اختلافي نيست. اما بين دولتمردان گاهي اختلاف‌ها چنان بالا مي‌گيرد، كه مقام معظم?رهبري، به منظور رفع اختلافات آسيب‌رسان، ناگزير به دخالت مي‌شوند. علت اين امر چيست؟

- تا كوس «انا الحق» بزني، خودخواهي

در سر هويــتش، تو ناآگاهي

بردار حجاب خويشتن از سر راه

با بودن آن، هــنوز اندر راهي

* دو كلمه «حرف حساب»؟

- تا دوست بود، تو را گزندي نبود

تا اوست، غبار چون و چندي نبود

بگذار هر آنچه هست و او را بگزين

نيكوتر از اين دو حرف، پندي نبود

* اگر سلطنت و پادشاهي عالم را به شما ببخشند؟

مستان مقام را به پشيزي نمي‌خرند

گو خسرو زمانه و يا كيقباد باش

* اگر در راهي كه انتخاب كرده‌ايد، همة عالم در مقابل شما بايستند؟

دست از دامنت‌ اي دوست! نخواهم برداشت

تا من دل شده را، يك رمق و يك نفس است

* شما 15 سال رنج دوري از وطن و تبعيد را تحمل كرديد؛ چه نيرويي اين ثابت قدمي و استواري را به شما بخشيد؟

من در هواي دوست گذشتم ز جان خويش

دل از وطن بريدم و از خاندان خويش

* شما 15 خرداد را براي هميشه عزاي عمومي اعلام كرده‌ايد. اگر بخواهيد شدت تأثر خود را از قيام خونين 15 خرداد سال 42 بيان كنيد، چه مي‌گوييد؟

ما را رها كنيد در اين رنج بي‌حساب

با قلب پاره پاره و با سينه‌اي كباب

* اين روزها پيش‌بيني شما به حقيقت پيوسته است و موج بيداري اسلامي جهان را گرفته است. شما آيندة اين حركت را چگونه مي‌بينيد؟

- آن شب كه همه ميكده‌ها باز شوند

ياران خرابات، هم‌آواز شوند

فارغ ز رقيب، در كنار محبوب

طومار فراق بسته، هم راز شوند

* اگر بخواهيد در اعتراض به كشتار ملت‌هاي به پا خاسته، بيانيه‌اي خطاب به نهادهاي مدعي حقوق بشر صادر كنيد، چه مي‌گوييد؟

- تا به كي اين كافران نوشند خون اهل ايمان؟

* عيد مستضعفان؟

- آن روز كه عالم ز ستمگر خالي است

ما را و همه ستم‌كشان را عيد است

* اگر بخواهيد «عبوس زهد» را گوشمالي دهيد؟

- ساغر بيار و باده بريز و كرشمه كن

* خيمه شب بازي؟!

- مرشد! از دعوت به سوي خويشتن بردار دست

«لا اله»‌ات را شنيدستم، ولي «الا» چه شد؟!

* ارادتمند چه كسي باشيم؟

- غلام همت جام شراب ساقي باش

*... و اما «رستاخيز»؟

- واي اگر پرده ز اسرار بيفتد روزي!

* بر آستان جانان؟

نيستم، نيست، كه هستي همه در نيستي است

هيچم و هيچ، كه در هيچ نظر فرمايي

* به پايان آمد اين دفتر...

- عمري گذشت و راه نبردم به كوي دوست

مجلس تمام گشت و نديديم روي دوست

* و به عنوان «حسن ختام»؟

- به ساغر ختم كردم اين عدم اندر عدم نامه

به پير صومعه برگو، ببين حسن ختامم را



* همچنان كه از متن مطلب مشخص است؛ اين گفت‌وگو به صورت تخيلي و ذهني – ذوقي، با غور در ديوان شعر حضرت امام خميني(ره) تهيه و تدوين شده است كه در نوع خود، نگاهي نو و ابتكار ادبي قابل توجهي است.


کلمات کلیدی این مطلب :  مصاحبه‌اي ، منتشر ، نشده ، با ، امام ، عارفان ، و ، عاشقان، ، عبدصالح ، خدا، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/15 در ساعت : 0:39:36   |  تعداد مشاهده این شعر :  1797


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید مهدی نژاد هاشمی
1390/3/15 در ساعت : 0:55:17
ممنون جناب اسماعیلی عزیز استفاده کردم ولذت بردم .....فکر کنم اول راهنمایی بودم که اولین کتاب شعری که دستم اومد و حسابی ازش لذت می بردم گزیده ای از اشعار امام خمینی (ره) بود .......فقط می تونم بگم امام اسطوره ای از علم ،شجاعت ، صبر، استقامت و عرفان و...بود و به معنای واقعی فازغ از خود شده بود ....که می توانست بگوید همچو منصور خریدار سر دار شدم
بازدید امروز : 40,025 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,204,336
logo-samandehi