سلام ليلا
نشسته ام در حد و اندازه ي جان همين قلم كهنه دو خطي برايت دلتنگي نقاشي ميكنم و از لابه لاي اين خاطرات دور و نزديك دست هايت ، عسل به بار مي آورم ، اندوه ميبرم و در كسري از زمان از درخت مهرباني هايت بالا رفته و جيب هايم را پر از لبخندهاي تو خواهم كرد
ديوانه ام ؟
نه ، تو ديوانه ام كردي ليلا
بادت هست گيسويت مزرعه محبت بود؟
انگور لب هايت را كه مي چيدم چطور؟
يادت هست از چشم هايت آينده را ميخواندم ؟
تو ديوانه ام كردي ليلا
حالا از نبودنت ، جاي خالي بوسه هايت ، از همه دلتنگي ها - شاخه هاي تنبور مي چينم و ساز غم كوك ميكنم ....
ليلا , اينهمه مرد بودن هايم در نبودت حتي روي پاي خودش ايستادن را نميتواند
بگو براي پايان اين كابوس ، كوه را كلنگ بكوبم
تو بخواه ، هفت خوان رستم را يك نفس ميدوم ، زير علم كاوه شمشير ميزنم و هزاران مغز كوچك را از دهان اهريمني هاي ضحاك بيرون خواهم آورد
تو بخواه اين كابوس پايان يايد
بخدا از ابتداي همين كوچه تا پايان دلتنگي هايم يك نفس تورا فریاد و همه ي شهر را بيدار خواهم كرد
ليلا ليلا ليلا
مي شنوي حرف هايم را ؟ اينهمه كه سكوت ميكني
هر شب تا سحر خيره خيره قاب عكس هايت را كه دخيل ميشوم
هر ثانيه دلتنگي ، بوسه هايت را كه ياد مي آورم
مگر ميشود باران نيايد ؟ مگر ميشود به سينه نكوبم و پيشاني ام را ميهمان ديوار ها نخواهم ؟
ليلای من
بيا و رد دلتنگي هايم را از نگاه پيرزن هاي همسايه بجوي
ميترسم ليلا
ميترسم عاقبت سر و صداي كودكانه اينهمه دلتنگي صبر خاله زنك بازي هاي مردم شهر را لبريز خشم سازد و همين خانه ، همين يادگاري هايت را نيز دلتنگ شوم ...
بگو كه مي آيي ليلا
ببين نشسته ام اينجا
همين سر قرار هر روزمان
بگو كه مي آيي ...
2012/12/08
02:48
تاریخ ارسال :
1391/9/18 در ساعت : 21:57:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1155
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.